آیا نفس انسانی مجرد از ماده است؟
منصوره شبیری خاقانی
-----------------------------------------------
بدون شک نفس انسانی مجرد از ماده است وبه همین دلیل بعد از مفارقت از بدن باقی میماند وبه خلود وابدیت میرسد لیکن چه دلایلی وجود دارد که مجرد بودن نفس را برای ما بیان میکند:
جسم انسانی به شکل طبیعی یک شکل ویک صورت ویک حالت را قبول میکند وبه هیچ وجه نمیتوان تصور نمود که یک انسان چند شکل داشته باشد در آن واحد بلکه انسان در کودکی شکلی کودکانه ودر جوانی متناسب با عمر جوانی وپیری شکل او تغییر میابد لیکن به هیچ وجه نمیتوان تصور نمود که یک انسان در همان وقت میتواند به شکلهای مختلفی ظاهر شود لیکن نفس میتواند شکلها و صورتهای مختلفی را در خود جای دهد بدون اینکه شکل اول از بین رود اشکال دیگری را نیز میتوان وارد نفس انسانی کرد وهمه میتوانند بدون هیچ مشکلی با هم در نفس ثبت شوند، نفس انسانهای میتواند صورتهای مختلفی که مرتبط به عالم محسوسات است را در خود تصور کند ومیتواند صورتهای مختلفی از عالم عقل را نیز در خود جای دهد بدون اینکه هیچ کدام از این صورتها تزاحمی برای دیگری بوجود آورند وبه همین دلیل است که نفس هر مقدار از صورتهای جسمانی وعقلانی وغیره در خود داشته باشد قویتر میشود واین ثابت مینماید که نفس انسانی به هیچ وجه مادی نیست برای اینکه ماده در هر آن ولحظه یک شکل وصورت را فقط میتواند داشته باشد ودر هر مرحله باید صورت اول را لغو نماید وصورتی دیگر را جایگزین آن گرداند در حالیکه نفس با کثرت صورتهای جسمانی وعقلانی قوی وقویتر میگردد پس به این شکل ثابت میشود که نفس به هیچ وجه مادی نیست زیرا قوانین عالم مادی در او اثر نمیکنند.
دومین دلیلی که میتوان بر تجرد نفس انسانی بیان کرد این است که هر جسمی باید ابعاد مختلفی داشته باشد طول وعرض وارتفاع مثلا وهمچنین هر جسمی باید شکلی ورنگی خاص به خود داشته باشد وهمچنین بوی متفاوت واگر از جمله خوردنیها باشد مزه متفاوتی از غذاهای دیگر دارد وهر کدام از این امور مادی نمیتواند در یک آن همه بوها را داشته باشد ویا همه لذتهای مختلف را به خود اختصاص دهد در حالیکه نفس انسانی میتواند بوهای مختلف ومتضادی را در آن واحد تصور کند و همچنین لذتهای مختلف در غذاهای گوناگون را تصور نماید به وسیله قدرت وهمیه یعنی ادراک وهم وخیالی که دارد بدون اینکه هویت اصلی او تغییر نماید لیکن برای جسم حاصل شدن امور متضاد از بوهای مختلف ویا ابعاد متفاوت ویا لذتهای مختلف محال است لیکن نفس همه را در خود میتواند جای دهد پس این نیز دلالت بر تجرد نفس میکند.
دلیل بعد این است که نفس در بسیاری از وقتها لذتهایی دارد که جسم نمیتواند این لذتها را درک نماید مثل بعضی از انسانها که لذت میبرند از یادگیری معارف ومعلومات جدید ویا لذت میبرند وقتی که در مسائل الهی ودینی سیر میکنند در حالیکه جسم انسان لذتهای دیگری دارد که مرتبط به امور مادی وجسمی است واین ثابت میکند که لذتهای نفس با لذتهای جسم متفاوت است وهر چقدر انسان بتواند خود را از عالم مادیات دور نماید وبین عالم ماده وعالم نفس اعتدال ایجاد کند لذتهای روحی ونفسی او بیشتر خواهد شد ودر بعضی وقتها انسانهایی که ریاضتهای مختلف انجام میدهند ودر این ریاضتها غوطه ور میشوند کاملا از جسم وشؤون این عالم طبیعی غافل میگردند واین دلالت بر این میکند که نفس از این عالم طبیعی ومادی نیست.
دلیل چهارم این است که قدرت جسمی معرفت وعلم را از طریق حواس ظاهری کسب میکند واگر مسائل خارجی وجود نداشته باشد نمیتواند بسیاری از امور را درک نماید در حالیکه نفس اینگونه نیست بلکه در بعضی وقتها میتواند اموری را درک نماید وبه باطن آنها برسد که هیچ ارتباطی با مسائل خارجی وحواس ظاهری ندارند مثل در نمودن معانی کلی ویا درک امور مجرد از ماده وامثال ذلک، وهمچنین نفس در بسیاری از وقتها در مقابل ادراکات حسی ظاهری میایستد وآنها را تکذیب میکند چه بسا حواس ظاهری انسان در بعضی وقتها دچار اشتباه وخطا در فهم امور میگردد در حالیکه وقتی نفس آنها را بررسی میکند خطای آنها را متوجه میگردد وآنچه حواس ظاهری درک میکند را قبول نمینماید وهمچنین واضح وروشن است به شکل وجدانی که نفس به وجود خود وذات خود عالم است وبه اینکه میتواند بسیاری از امور عقلی را درک نماید واین علم از جوهر انسان گرفته شده است بدون اینکه به مسائل وامور مادی وطبیعی در این عالم باز گردد.
دلیل پنچم این است که ما مشاهده میکنیم که جسم انسان قدرت معینی دارد بر انجام بسیاری از افعال ودر بسیاری از مواقع خسته میشود وقادر نیست بعضی از اعمال را انجام دهد یعنی سعه او ومقدار تحمل او بر انجام کارها محدود است در حالیکه نفس قوی میگردد هر مقدار که ادراک او بالاتر رود وهر مقدار که بر نفس خود کار نماید قدرت ادراکی او قوی وقویتر میگردد وهر چقدر انسان بر نفس خود ومعلوماتی که در آن قرار میدهد و سیر وسلوک در مجال فضیلتها کار میکند این نفس قویتر میگردد در حالیکه بدن انسان به مرور روزها پیر وپیرتر میگردد در حالیکه نفس انسان به مرور روز قویتر میگردد واین دلالت بر این میکند که نفس هیچ ارتباطی با جسم ندارد زیرا با ضعیف شدن جسم به هیچ وجه ضعیف نمیگردد.
نفس مجرد؛ فساد بر او جاری نمیگردد برای اینکه حقیقت است وحقیقت به هیچ وجه مضمحل نمیشود، در بسیاری از وقتها جسم انسان لذتی را طلب میکند که منافی با ارزشهای روح است وبه همین دلیل روح با آن ستیز میکند تا جسم انسان را از انجام این امور مادی که لایق شأن نفس او نیست دور نماید واین دلالت بر این میکند که نفس کاملا از جسم جداست وجوهر او از عالمی دیگر است
pdf File فایل پی دی اف کلیک کنید
منصوره شبیری خاقانی