منصوره شبیری خاقانی
منصوره شبیری خاقانی
Cart 0

مقاله ها

شرح باب حادی عشر درس 114- المبحث الثالث فی أن الإقرار بکل ما جاء به النبی (ص) واجب

شرح باب حادی عشر درس 114- المبحث الثالث فی أن الإقرار بکل ما جاء به النبی (ص) واجب

شرح باب حادی عشر درس 114- المبحث الثالث فی أن الإقرار بکل ما جاء به النبی (ص) واجب

Read more →


فرق بین علم یقین و عین یقین و حق یقین

مقاله ها

فرق بین علم یقین و عین یقین و حق یقین

فرق بین علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین چیست؟ منصوره شبیری خاقانی آیا علم علتی برای رسیدن انسان به یقین محسوب میشود؟ خیر ، علم به یک علت برای رسیدن به یقین محسوب نمیشود برای اینکه یقین تابع اقرار باطنی و نفسانی است که بر علم به آن شیء مترتب میشود یعنی شخص اول باید علم به شیء داشته باشد سپس آن علم او را به مرحله اقرار باطنی برساند که هیچ مجالی برای شک و تردید در این امر وجود نداشته باشد در این حال است که او آماده حرکت به سوی یقین میشود. یقینی که در...

Read more →


فلا اقتحم العقبة وما أدراک ما العقبة فک رقبة شرح آیه های سوره بلد

مقاله ها

فلا اقتحم العقبة وما أدراک ما العقبة فک رقبة شرح آیه های سوره بلد

فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ-وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ-فَكُّ رَقَبَةٍ-أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ-يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ-أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ-ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ- أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ

(سورة البلد)

منصوره شبیری خاقانی

1

فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ-وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ

خداوند متعال همیشه میخواهد بشریت را در اموری امتحان نماید که مدح و ثنائی در آن وجود نداشته باشد و إلا انجام دادن اعمال صالح در اموری که مدح دیگران را در پی داشته باشد و سبب احترام و تکریم دیگران شود عمل صالح خالص لوجه الله محسوب نمیشود.

فلا اقتحم العقبة: کلمه اقتحم به معنای هجومی است که به شدت صورت میگیرد ، خداوند متعال با این مثال گویا نفس عظیم و بزرگی را میگویند که قابلیت تحمل نمودن مشکلات و شدتها را داشته باشد در حالیکه این عمل دعوت به جهاد نیست پس برای چه خداوند آن را هجوم نامید؟ و عقبه نامید که به معنای سدی است که جلوی انسان را میگیرد برای رسیدن به بهشت ، پس اقتحام به زبان عربی یعنی هجومی که با شدت صورت میگیرد همانگونه که در جنگها صورت میگیرد.

2

فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ-وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ

وهمانگونه که گفته میشود که یک حکومت همه اسلحه خویش و جنگجویان خود را برای وارد شدن به شهر و نفوذ در آن انجام داد ، یعنی با همتی بزرگ و با همه ادوات وامکانیات آمدند تا وارد شهر بشوند با قوت و قدرت ، یعنی حتی اگر این راه مرگ را برای آنان داشته باشد لیکن آنها مصمم بودند که این عمل را انجام دهند و بر این شهر مستولی شوند .

عقبه: یعنی مانع و سد و اموری که مانع میشود که شخص به یک امر مادی و یا معنوی برسد پس به عزیمت و ایمانی بزرگ نیاز داریم در روز فزع اکبر که با اقدامی مصرانه در این دنیا هر نوع خطری را تحمل نماییم.

3

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ

سپس خداوند میفرماید (وما أدراک ما العقبة) تصور میکنی که این امر آسان است ، تصور میکنی که رسیدن به خداوند و امان در روز رستاخیز بسیار آسان و سهل حاصل میشود یعنی با نشستن در مسجد و حسینیه و با دادن مال به یتیم و محتاج این امور مهیا میگردد ، یعنی باید این شخص امتحان شود که آیا میتواند عمل صالحی انجام دهد بدون اینکه این عمل صالح برای او شهرتی داشته باشد و یا به وسیله این عمل مال وثروتی حاصل نماید و یا احترامی از مردم دریافت کند ، یعنی خداوند در اینجا میفرماید تو قادر نیستی که این عقبه را درک نمایی یعنی این مانع را متوجه شوی برای اینکه این مانع یک فعل خارجی نیست بلکه فعلی است که احتیاج به قواعد معرفتیش دارد و احتیاج به صفاء باطنی داردکه از ایمان شخص برخواسته باشد پس در واقع گویا خداوند در اینجا میفرماید که عقبه آن مانعی است که بین شما و بین بهشت قرار گرفته است.

4

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ- فَكُّ رَقَبَةٍ

آن مانعی که بین ما و بین بهشت است عقبه یعنی مانع است ، برای اینکه مردم اعمال صالح را به هدف امور دنیوی انجام میدهند نه به وسیله واقع و حقیقت خلوصی که از معرفت حاصل شده باشد.

سپس میفرماید فکُ رقبة: یعنی به این شخص کمک میکند نه به خاطر اینکه او این شخص را میشناسد یا نمیشناد ، نه به خاطر اینکه مسلمان است یا غیر مسلمان است ، یعنی این عمل را برای قرب الهی انجام میدهد نه به خاطر هیچ امر دیگری ، یعنی یک گردن را نجات میدهد فقط برای نجات دادن نه به هیچ دلیل دیگری ، نجات دادن انسان یا فکُ الرقبة به دو شکل حاصل میشود یک مرتبه نجات دادن یک انسان به وسیله خارج کردن او از ظلمتهای جهل به نور علم است.

5

فَكُّ رَقَبَةٍ

و یک مرتبه به این شخص کمک میکنید تا از حسادت و تکبر و از رذیلتهای اخلاقی به فضیلت اخلاقی مبدل گردد ، یعنی شخصی که از یک انسان صالح الگو میسازد و مثل او عمل میکند تا یک انسان با فضیلتی گردد .

و یک مرتبه این رقبه را نجات میدهیم به وسیله اینکه او را از اسارت و بندش به وسیله دیگران آگاه میسازیم ، یعنی وقتی شخص به هدف باز کردن این مانع و نجات دادن یک انسان سعی و تلاش کند بدور از امور دیگر در این حال مقداری از راه را در زدودن این مانع برای خود باز کرده است ، آیا علمای دین واقعا نجات دهندگان مردم به شکل واقعی هستند به وسیله علمی که مردم بتوانند از آن خود را نجات دهند یا خیر؟

6

فَكُّ رَقَبَةٍ

و یا اینکه علمای دین در زیر عنوان جهاد و فتح نمودن کشورها ذلت و خواری و فقر را برای بشریت به بار آوردند ، در بیشتر وقتها علمای دین در همه زمانها وسیله ذلت و خواری مردم را فراهم ساختند ، با تملق و چاپلوسی خود در مقابل حاکمان اهمیتی به ظلم و ستم حاکم ندادند و به این وسیله مردم را در ذلت و خواری رها کردند ، حتی امروز وقتی که در کتابهای علمای خود نگاه کنیم خواهیم یافت که سعی و تلاش میکنند تا مردم را در اسارت و بندگی قرار دهند ، بشریت را بین وارد شدن به دین اسلامی و یا دادن جزیه و یا مرگ مختار میسازند ، و هیچ آزادی فکری و عملی به مردم نمیدهند ، به همین دلیل دیانتهای آسمانی در طول تاریخ بعد از پیامبرانشان همانند راه و روش پیامبران الهی نبود ، برای اینکه به دست منافقان و حاکمان و چاپلوسان رسید ، که حقیقتهای دین الهی را تحریف و تبدیل کردند و آن را مطابق با مصالح خود قرار دادند.

7

أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ

یعنی غذا دادن به مردم در روزی که شدت گرسنگی بسیار زیاد است ، یعنی باید شتاب برای محض انسانیت محتاج صورت گیرد ، یعنی هدف باید آزادی انسانیت بما هی انسانیت باشد ، انسانیتی که در زیر بندگی و عبودیت جهل و شهوتها و استبداد دیگران زندگی میکند ، نه به خاطر اینکه این شخص مسلمان است یا از شرق زمین است نه به خاطر اینکه فارس زبان است یا به خاطر اینکه سفید پوست است و غیره . در اینجا کلام به صیغه نکره ذکر شده است برای بیان اینکه باید این شتاب برای هر نوع انسان گرسنه ای باشد بدور از اینکه جنسیت ویا هویت و یا رنگ پوست او ویا دیانتش چه باشد بلکه به محض اینکه ببینیم او محتاج است باید او را یاری نماییم.

8

يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ-أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ

سپس باز در اینجا از کلمه یتیم به صیغه نکره استفاده نمود برای بیان اینکه این هر یتیمی میتواند باشد سفید پوست یا سیاه پوست ، مسلمان یا غیر مسلمان ، شرقی باشد یا غربی ، به هر زبانی که سخن بگوید ، پس یتیم به نحو مطلق ذکر شده برای اینکه هر نوع خصوصیت را از این یتیم کنار زند.

کلمه مقربة در اینجا میتواند مقصود قرب مکانی باشد و میتواند مقصود قرب از لحاظ خویشاوندی باشد ، یعنی اگر در منطقه ای که او زندگی میکند یک انسان یتیمی باشد در حالیکه او مال خویش را برای یک مسجدی میدهد در این حال آیا یک انسان صادقی است یا خیر؟ پس در این حال فرقی نمیکند که این یتیم در کنار او باشد یا از خویشاوندان او باشد در حالیکه او را فراموش کرده است در حالیکه ادعای مسائل دیگری را میکند در این حال این مثل شخصی است که یک امر واجب را ترک کرده است تا به سوی امور مستحب برود.

9

أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ

در اینجا باز کلمه مسکین به شکل نکره بیان شد به همان دلیل اولی که بیان کردیم ، یعنی هر مسکینی که باشد ، یعنی میخواهیم ببینیم که در وجدان و باطن تو آیا لطافت و رحمتی وجود دارد بر یک انسان مسکینی که نمیشناسی حتی اگر این عمل خیر را کسی غیر از خدا نداند ، ما یک مرتبه فقیر را داریم یعنی انسان محتاج ، و یک مرتبه مسکین را داریم یعنی شخصی که همه امور او متوقف شده باشد ، از سکنت اموره گرفته شده است یعنی همه امور او متوقف شده است به خاطر احتیاجی که دارد ، (ذا متربة) یعنی وضح و حال او به جایی رسیده که دیگر اهمیت نمیدهد که لباسهایش در خارج مناسب هستند یا خیر ، یا اینکه مردم در مورد او چه میگویند ، یعنی بلا و مشکلات دنیا به حالتی رسیده است که نه فقط همه امور او متوقف شده است بلکه به جایی رسیده است که به خود دیگر نظر نمیکند ، کلمه متربه از تراب و خاک گرفته شده است یعنی در جایی زندگی میکند که در بدترین حالات خویش است.

10

أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ

یعنی شخصی که نه فقیر را مشاهده میکند و نه یتیم را و نه مسکین را میبیند در حالیکه در مسجد در اول صف نمازگذاران است ، آیا در این حال یک انسان صادقی است یا غیر صادق ، آیا یک انسان جاهل و نادانی است یا خیر؟ خداوند میفرماید این همان عقبه است یعنی این همان مانع است ، یعنی این مانع در روز قیامت را یا با فک رقبه باز میکنیم یا با اطعامی که در روز گرسنگی شدید باشد یا با دادن به مسکینی که در شدیدترین وضح و حال باشد این مانع باز میشود.

11

ثمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ- أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ

یعنی بعد از اینکه همۀ این کارها را انجام داد بعد از آن از جمله مؤمنین شد ، یعنی اول همه این افعال باید بیاید سپس این شخص صفت ایمان را به خود میگیرد ، یعنی آن شخصی که از داخل نفس خویش وجدانی بیدار نداشته باشد ، یعنی دعوت باید از داخل قلب و نفس او برخواسته باشد ، یعنی او شخصی است که از داخل ناراحت میشود بر انسانهای محتاج و مسکین و این ناراحتی سبب حرکت او میشود برای کمک رسانی به آنان در این حال اگر اینگونه نباشد پس دیگر او را باور نکنید که این شخصی است مؤمن و متقی ، برای اینکه ایمان با چنین صفاتی تناسب ندارد به همین دلیل فرمود ثم کان من الذین آمنوا ، یعنی اگر آن صفتهای بیان شده در گذشته نباشند نمیتوان گفت که این انسان از جمله مؤمنین است برای اینکه شخصی که محبت و انسانیت و رحمت و شفت در قلب او نباشد اصلا به مرتبه ایمان نمیرسد.

12

ثمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ- أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ

و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة: یعنی اینها از جمله کسانی هستند که همه این راهها را طی کرده اند ، در این حال تازه اینها اصحاب میمنت میشوند.

و همانند این سوره در آیه های دیگر قرآن ذکر شده است: أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ- فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ- وَلا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ- فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ- الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاتِهِمْ سَاهُونَ- لَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ- وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ- يعني همه اموري که انجام میدهد دروغی بیش نیست ، نفاق و ریایی بیش نیست ، برای اینکه عمل و فعل خارجی او نشان دهنده دروغ او است .

پس شخصی تصور نکند که وقتی میشنود اگر بر امام حسین عليه السلام گریه کنید به بهشت میروید ، بهشت شرط و شروط مناسب خود را دارد از لحاظ علم و معرفت و عمل بر طبق آن معرفت ، وهمچنین وقتی به شما گفته میشود که اگر نماز شب بخوانید صد در صد به بهشت میروید ، نماز شد نیز شرط مناسب خود را دارد پس در این ماه مبارک بر ما است که در کتاب الهی تأمل نماییم تا راه راست را از قرآن بیاموزیم.

13

Read more →


آیا هر آنچه معاندان و جاهلان از پیامبران الهی به عنوان معجزه میخواهند ، آیا پیامبران برای آنان این امور را محقق میسازند یا خیر؟

مقاله ها

آیا هر آنچه معاندان و جاهلان از پیامبران الهی به عنوان معجزه میخواهند ، آیا پیامبران برای آنان این امور را محقق میسازند یا خیر؟

مقصود از معجزه های پیامبران چیست؟ جلسه سوم

منصوره شبیری خاقانی

آیا هر آنچه معاندان و جاهلان از پیامبران الهی به عنوان معجزه میخواهند ، آیا پیامبران برای آنان این امور را محقق میسازند یا خیر؟

اگر هر انسان جاهل و نادانی بخواهد معجزه ای از پیامبر الهی بخواهد در این حال باید هر کدام از پیامبران هزاران معجزه در طول زندگی خود داشته باشند ، در حالیکه امر اینگونه نیست زیرا حضرت موسی عليه السلام معجزه های محدودی داشتند و همچنین حضرت عیسی و بقیه پیامبران دیگر ، و رسول خدا صلى الله عليه وآله معجزه های بسیار اندکی داشتند ، آیا پیامبر الهی فقط طلب نمودن مردم را مشاهده میکند تا ببیند که چه معجزه ای میخواهند تا برایشان انجام دهد؟ میگوییم خیر ، حضرت موسی عليه السلام مثلا به هیچ وجه معجزه انجام ندادند الا در روزی که به یوم الزینة معروف بود در ملأ عام همه مردم در مصر ، بعد از اینکه همه دعوت حضرت موسی عليه السلام را در طول سالهای متعددی شنیده بودند و همه امور برای مردم کاملا واضح و روشن بود ، بعد از همه این سالیان موسی قبول کرد که در ملأ عام شرکت نماید ودر یوم الزینة در مقابل ساحران فرعون قرار بگیرد ، و به همین دلیل میبینیم که فرعون از مشاهده معجزه های حضرت موسی عليه السلام متعجب گشت.

یعنی اگر معجزه هر چند روز یکبار صورت میگرفت دیگر احتیاج نبود که فرعون و ساحران از این عمل متعجب گردند ، و این عمل تعجب مردم را برانگیخت و بر آنها تأثیر گذاشت لیکن اگر معجزه عملی باشد که هر روز از طرف پیامبر اجرا گردد در این حال اثری دیگر نخواهد داشت و هیچ اهمیتی مردم به انجام آن نداشتند.

پس معجزه ها همیشه بعد از عناد و لجاد ثروتمندان و اصحاب مصالح صورت میگرفت ، و بعد از سعی و تلاشی بسیار زیاد از طرف پیامبر خدا تا دعوت خویش را به اذهان مردم برساند ، و این معجزه وقتی صورت میگیرد که مردم بسیار زیاد از پیامبر الهی میخواهند که این معجزه ها را انجام دهد و وقتی نبی خدا مشاهده نماید که مردم دعوت او را باور ندارند واحتیاج به وجود یک معجزۀ حسی هست تا عامه مردم او را بپذیرند در این حال است که معجزه محقق میگردد یعنی باید این معجزه برای همه مردم باشد نه اینکه معجزه ای باشد که بر اساس طلب نمودن چند تن انسان صورت گرفته باشد.

برما است که بدانیم که بسیاری از معجزه هایی که در کتابها آنها را به پیامبران الهی نسبت میدهند و گویا این معجزه ها از اموری بودند که هر روز رخ میدادند هیچ واقعیتی ندارند و خرافاتی بیش نیستند

پس بر ما است که معجزه هایی که به شکل بسیار زیاد به پیامبران وامامان علیهم السلام نسبت داده میشود را باور نکنیم ، برای اینکه معجزه در مقابل تحدی متحدیان صورت میگیرد نه امری که هر روز و یا هر چند روز رخ دهد ، پس بر ما است که این امور را باور نکنیم و بدانیم که بسیاری از این معجزه ها خرافات و وهمی بیش نیستند و هیچ پیامبر یا امامی به این مقدار معجزه انجام نمیدهد ، و فقط معجزه هایی را باور کنیم که در قرآن مجید ذکر شده است و یا اموری که از مسلّمات در دین باشد و اینها امور بسیار کمیابی هستند.

ولی مثل پیامبر اسلام که عظیم ترین پیامبران الهی است با سعه صدر بسیار بزرگ و با زبانی گویا و دلایلی واضح و عیان و با وجود صبر بسیار بزرگی که دارند و با وجود شدت ایمانی که قلبشان را پر کرده است و با رسالتی که باید به همه جهانیان برسد و قدرتی که برای مقابله نمودن با جاهلان و ستمگران ومکاران زمان دارند در این حال این شخص به معجزه های کمتری نیاز دارد

نکته بسیار مهمی که باید در اینجا به ان اشاره کنیم این است: که هر چقدر پیامبر الهی مقامش بالاتر باشد در این حال انجام معجزه از او به ندرت صادر خواهد شد ، یعنی وقتی پیامبر برای عدۀ کمتری از مردم فرستاده شده ، و درمقام پایین تری قرار دارد در این حال سعه صدر او از پیامبران عظیم الهی کمتر است و انجام معجزه در زمان او بیشتر خواهد بود

بیشتر این معجزهایی که به پیامبران وامامان نسبت میدهند سندشان معتبر نیست

پس رسول خدا به وسیله بُعد نظری که دارند و قوت اراده و عزیمتی که وجودشان را فرا گرفته است بسیاری از شبهه ها را با بیان خود و با اخلاق خویش وبا کردار و رفتار و کلماتش از بین میبرد و در مقابل بسیاری از امور دشوار ایستادگی میکنند ، پس کسی تصور نکند که اگر یکی از پیامبران الهی معجزه های بسیاری انجام داده بودند پس این به این معنا است که رسول خدا که از او مقامشان بالاتر است باید بیشتر از اینها معجزه داشته باشند ، بلکه امر کاملا بر عکس این خواهد بود هر چقدر عظمت پیامبر بیشتر انجام معجزه از طرف او کمتر خواهد بود.

آیا معجزه اصل علیّت را نقض میکند؟

باید بگوییم که علیّت بر دو نوع است ، یک مرتبه این علت یک علت حقیقی و واقعی است و آن علتی است که اشیا را از کتم عدم به دایره وجود منتقل ساخت ، به هر کدام از آنها هویت و هدف وغایت عطا نمود ، و این شأنی از شؤونات حق سبحانه وتعالى است وهیچ مخلوقی در این امر دخالتی ندارد ،

و یک مرتبه از کلمه علیّت امر دیگری را میخواهند یعنی بعد از اینکه خداوند مخلوقات را خلق نمود برای آنها اسباب وعلتها و غایتهایی را قرار داد که بر طبق آنها حرکت میکند.

این علتها یکی بر دیگری اثر میگذارد بر طبق مشیئت الهی و همچنین به تبع ارادتی که پیامبر الهی ویا ولیی از اولیای الهی به اذن خداوند دارد .

پس علت اول که مخلوقات را از کتم عدم به دایره وجود منتقل ساخت این علتی است که مرتبط به حق سبحانه وتعالى است و هیچ مخلوقی در این علیت دخالتی ندارد ،

و کلام ما در مورد علتهایی است که در عالم امکانی هستند ، مثل بذر درختی که قابلیت این را دارد که درختی بزرگ گردد ، و مثل نطفه ای که قابلیت انسان شدن را دارد ، وعلت در این حال یا به وسیله هیمنت عالمی بالاتر بر عالمی پایین تر صورت گیرد که اثر علت پایین تر را از بین میبرد ، لیکن معنای آن این نیست که معجزه ها بر ضد علتها انجام میگیرند یعنی علت را نقض میکنند ، معجزه به وسیله حقیقت علت و اسباب محقق میگردد الا اینکه مشیئتی الهی باشد که هیچ علتی در مقابل آن ایستادگی نکند واین امری است مختلف.

و اما در مورد شتر حضرت صالح عليه السلام که گفته شده که این شتر یک روز همه آب را میخورد و روز دیگر به همه مردم در آن شهر شیر میداد ، این یک خیال و وهمی بیش نیست واز روایتهایی است که سند معتبری ندارند.

لیکن وضع به اینگونه بود که شتر یک روز آب میخورد و مردم در روز دیگر آب می گرفتند و این به این معنا نیست که شتر همه آب را میخورد ، بلکه خداوند از این منع غایتی داشتند که میخواستند آن را به وسیله این شتر اجرا نمایند ، تا بعد از مدتی معجزۀ الهی محقق گردد برای اینکه خود آنها این امر را می خواستند.

لیکن به خاطر جهل و یا به خاطر تمسخر بر پیامبر الهی خودشان قبل از انتهای آن مدت شتر را کشتند ، یکی از آنها این شتر را به قتل رساند لیکن بقیه مردم راضی به انجام این جنایت بودند یعنی بعد از اینکه خود از پیامر خدا حضرت صالح عليه السلام خواستند که برایشان معجزه ای انجام دهند و آن حضرت اجابت نمودند سپس بعد از آن خودشان صبر نکردند و قبل از تمام شدن وقت شتر را به خاطر تمسخر و طغیانی که داشتند به قتل رساندند.

در این حال بود که خدا از آنها انتقام گرفتند.

امام علی عليه السلام فرمودند (أیها الناس إنما یَجمعُ الناس الرضا والسخط) یعنی مردم بر رضایت و یا عدم رضایت با هم جمع میگردند یعنی ممکن است جرمی را یک شخص انجام دهد لیکن بقیه مردم راضی باشند ، ممکن است شخصی که جرمی را مرتکب میشود عالمی منافق باشد که به وسیله او مردمی کشته میشوند به خاطر نفاقی که برای رضایت حاکم میکند لیکن مردم او را تأیید میکنند پس همه آنها شریک در این جرم محسوب میشوند به همین دلیل امام علی عليه السلام فرمودند (و إنما عَقَر ناقةَ ثمود رجلٌ واحد) یعنی شخصی که این شتر را به قتل رساند یک شخص بود

این سبب شمولیت عذاب بر همه آنها بود ، و بعد از آن پشیمان شدند (فأصبحوا نادمین).

واین در حقیقت امر الهی است که بر همه امتها صورت میگیرد که خداوند بر همه آنها انتقام و بلا نازل میکند و این بلا شامل همه مردم میشود بدون استثناء حتی اگر جرم و جنایتها را حاکمی ستمگر و طاغوت انجام میدهد لیکن چون سکوت کردند و رضایت دادند در این حال شریک این جرم محسوب شدند.

یعنی این عمل را عمل دسته جمعی نامید وقتی که از صیغه جمع در عبارت استفاده نمود (فعقروها) در این حال عذاب الهی شامل همه آنها شد وقتی که رضایت از این عمل شامل همه مردم شد ، یعنی رضایت دادند به این گناه بزرگ پس عذاب الهی هم در حق همه آنها نازل گشت

لیکن خداوند در قرآن میفرماید فعقروها

خداوند منان ما را در شناخت حقیقتها به وسیله قرآن مجید و سنت قطعی یاری نماید و به وسیله شناخت سیرت پیامبران و امامان علیهم السلام ما را در راه راست قرار دهد تا در شناخت حقیقتها راه خطا و اشتباه را در پیش نگیریم سپس از وضع و روزی که در آن زندگی میکنیم ناراضی گردیم وبه جای اصلاح امور فقط وضع و حال را ملامت نماییم در حالیکه در وقتی که باید مصلح باشیم اصلاحی انجام نداده و ستمگران را تأیید می کردیم و در وقت نزول بلا اظهار نارضایتی کنیم.

Read more →


مقصود از معجزه های پیامبران چیست جلسه دوم

مقاله ها

مقصود از معجزه های پیامبران چیست جلسه دوم

مقصود از معجزه های پیامبران چیست؟ جلسه دوم

منصوره شبیری خاقانی

دلیل دوم برای انجام دادن معجزه از جانب پیامبران چیست؟

وقتی یکی از پیامبران الهی مشاهده نماید که دلیل و برهان و تمامی ادلۀ واضح برای ایمان آوردن افراد کفایت نمیکند در این حال است که از خداوند متعال میخواهد که با اذن او معجزه ای انجام دهد تا جلوی متحدیان را بگیرد ، یعنی کسانی که نبوت آن پیامبر را منکر میشوند و باعث عدم ایمان بقیه مردم میگردند در آن حال است که پیامبر خدا از پروردگارش میخواهد که برای او امر معینی را محقق سازد ، و بدون شک همانگونه که میدانیم، دعوت پیامبران از جانب حق سبحانه مورد استجابت واقع میگردد ودر آن هنگام است که معجزه به وسیله اراده ای الهی بدون واسطه اسباب و مسببات وعلتهای در عالم امکانی محقق میگردد به وسیله حقیقت(کن فیکون) که مشیئت الهی است.

یا اینکه خداوند منان علتهای بالا را بر علتهای پایین درعالم طبیعت مستحکم سازد ، حال فرقی نمیکند که این علتها از علتهای در عالم طبیعت است که در دسترس مردم نیست یا از علتهای عوالم بالاتر باشد که بر عالم طبیعت هیمنت دارند.

در بعضی وقتها این معجزه ها به خاطر هیمنت و سلطانی است که پیامبران الهی دارند ، همانگونه که عفریت که از جن بود قادر بود که عرش بلقیس را احضار نماید سپس آنکه علمی از کتاب داشت آن را در کمتر از یک ثانیه احضار نمود ، که او وصی حضرت سلیمان عليه السلام بود که امکانیتهای علمی او بالاتر از امکانیتهای علمی عفریت بود همانگونه که قرآن بیان میکند: ﴿قَالَ ٱلَّذِی عِندَهُۥ عِلۡمࣱ مِّنَ ٱلۡكِتَـٰبِ أَنَا۠ ءَاتِیكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن یَرۡتَدَّ إِلَیۡكَ طَرۡفُكَۚ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسۡتَقِرًّا عِندَهُۥ قَالَ هَـٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّی لِیَبۡلُوَنِیۤ ءَأَشۡكُرُ أَمۡ أَكۡفُرُۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا یَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیࣱّ كَرِیمࣱ﴾ [النمل ٤٠]

آنکه علم من الکتاب دارد یا آنکه علم کتاب میداند

پس آن افرادی که علم به کتاب دارند از عفریت من الجن و از وصی حضرت سلیمان نیز بالاتر هستند مثل بعضی از پیامبران الهی یا امامان علیهم السلام

در بعضی وقتها علم سبب انجام معجزه میشود و مقصود از علم همان ولایت تکوینی است که پیامبران الهی دارند ، یعنی مشیئت الهی و اذن خداوند وجود دارد لیکن پیامبر از ولایت تکوینی خود برای انجام معجزه استفاده میکند واین ولایت تکوینی از لحاظ سعت یعنی شمولیت ویا ضیقی که دارد از پیامبری به پیامبر دیگر یا امامی مختلف خواهد بود ، پس آن ولایت تکوینی که برای رسول خدا محمد صلى الله عليه وآله باشد ویا برای آن شخصی که نفس رسول خدا است به هیچ وجه با ولایت تکوینی پیامبر دیگری از پیامبران الهی قابل مقایسه نخواهد بود

در حالیکه فرشتگان در مقابل انسان کامل سجده کردند در حالی که انسان کامل برای آنان سجده نکرد و آدم عليه السلام علم الملائکة الأسماء کلها ، و از آنها هیچ امری را نیاموخت

خداوندی که فرشتگان را که پایین تر از پیامبران الهی وانسانهای کامل هستند ولایت و سلطه عطا نمود تا به وسیله این سلطان عمل نمایند چگونه این ولایت برای پیامبری از پیامبران الهی نباشد وقتی که مصلحت الهی اقتضا میکند

وقتی این تدبیر در کون و این ولایت به فرشتگان داده شده پس بالاولی باید برای پیامبران محقق شده باشد

هر کدام از پیامبران الهی با وجود اختلافی که در مقامات آنها وجود دارد لیکن هر کدام از آنها خلیفه الهی هستند در این زمین ، و بدون شک وقتی به جای یک پزشک شخصی را میاورند حتما آن شخص دوم نیز باید پزشک باشد ، یعنی هیچ شخصی نمیتواند خلیفه کسی باشد در حالیکه جزئی از صفات او را نداشته باشد ودر مجالس ومحافل علم کسی نمیتواند خلیفه یکی از علما باشد الا اینکه باید او نیز عالم ودانشمند باشد.

از بداهت عقل این است که خداوند وقتی که پیامبران الهی را به عنوان خلیفه قرار میدهد باید مقداری از هیمنت و سلطان را در این عالم داشته باشند و کسی که در آیه های خلافت انسان تأمل نماید خواهد دید که این مقدار از خلافت برای انجام همه معجزه ها کفایت میکند.

لیکن وقتی گفته میشود که پیامبران و امامان علیهم السلام خلفای الهی در این زمین هستند ، در ذهن اینگونه تصور نشود که آنها هیمنت و سلطان و قدرت الهی یا علم او را دارند ، چنین سخنی را هیچ انسان موحدی به زبان نمی آورد ، بلکه مقصود از خلافت این است که آن پیامبر خلیفه الهی باشد در زمین بر اساس آنچه مقام خلافت در زمین اقتضا میکند نه بیشتر از آن ، پس آن پیامبر بدون شک مظهری از مظاهر حق است هم از لحاظ علم و هم از لحاظ عدالت و حکمت و هیمنت و سلطان ، و هر آنچه که مظهری از مظاهر اسمهای الهی در این زمین باشد مثل بخشندگی و احسان و عفو و رحمت.

اگر واقعا پیامبران الهی چنین ولایت و سلطان و هیمنتی دارند پس چرا ما در طول تاریخ آنها را فقیر مشاهده کردیم و از شهری به شهر دیگری مهاجرت میکردند ودر مشکلات خود صبر پیشه مینمودند و هیچ گاه از این ولایت خویش استفاده نمی نمودند؟

در بسیاری از بحثها بیان کردیم که وقتی خداوند متعال که صاحب سلطان و هیمنت است در این دنیا که مکان امتحان است به هیچ وجه به صفتهای جبروت و سلطان ظاهر نشد پس بالأولی پیامبران الهی و امامان علیهم السلام نیز به این صفتها در این دنیا ظاهر نگردند ، والا اگر اینگونه باشد دیگر زمین جایگاه امتحان نخواهد بود زیرا خدا به وسیله صفتهای جلال و جبروت در زمین ظاهر شده است و پیامبرانش نیز اینگونه هستند پس دیگر جایی برای شک در نبوت و امامت و توحید وجود نخواهد داشت.

پس اولیای الهی دارای چنین ولایتی هستند لیکن وقتی میدانند که مصلحت الهی چیست به هیچ وجه در این دنیا اعمال ولایت نمیکنند پس وقتی پروردگارشان به این صفتها در زمین ظاهر نشده است پس آنها نیز که متخلق به اخلاق الهی هستند به هیچ وجه ظاهر نخواهند شد ، در روز رستاخیز عظمت الهی با صفتهای جلال او و عظمت پیامبران وامامان و ولایت آنان روشن خواهد شد.

در جلسه آینده بیان خواهیم کرد که آیا هر آنچه معاندان و جاهلان از پیامبران الهی به عنوان معجزه میخواهند ، آیا پیامبران برای آنان این امور را محقق میسازند یا خیر؟

Read more →