منصوره شبیری خاقانی
منصوره شبیری خاقانی
Cart 0

شرح باب حادی عشر

شرح باب حادی عشر درس 100- کامل کردن بقیه بحث امامت

شرح باب حادی عشر

شرح باب حادی عشر درس 100- کامل کردن بقیه بحث امامت

شرح باب حادی عشر درس 100 

در جلسه گذشته کلمات صاحب کتاب در مسئله وجوب امامت بنا به قاعده لطف را بیان نمودیم ودر واقع اهمیت امامت بر این است که قانون الهی از اوامر ونواهی به فرهنگ یک امت تبدیل گردد تا در مدت امامت 12 امام شریعت الهی جزء فرهنگ مردم گردد ومردم با آن أنس داشته باشند تا اینکه مثلا راستگویی فرهنگ مردم شود و دور بودن از غیبت ونمیمت راه وروش مردم باشد واجرای عدالت یک امر واضح وبدیهی در بین مردم شود وگرفتن حق ضعیف از قوی و از ظالم ،  این راه وروش زندگی مردم باشد تا اینکه فطرت انسانی در واقع حاکم بر مردم وعملکرد آنها باشد به همین دلیل خداوند متعال خواستند که بعد از 12 امام قوانین الهی به فرهنگ مجتمع اسلامی تبدیل گردد واین همان زندگی حقیقی و واقعی است که متناسب با فطرتی است که خداوند به انسان داده است نه اینکه مردم بعد از وفات رسول گرامی است منقلب شوند و راه درست را فراموش نمایند وبه سوی جهل و استبداد حرکت نمایند.

 به وسیله امامت حقیقی و واقعی کل أبعاد رسالت الهی شرح وبیان خواهد شد تا انسان مؤمن حقیقت رسالت الهی را با بطونش وأعماقش تشخیص دهد ، برای اینکه هر انسانی به اندازه علم خویش جزئی از قرآن مجید و ابعاد آن را تشخیص میدهد وهر انسانی بنا به نظر ودید خود به جانبی از جوانب شریعت مینگرد شخصی متخصص در مجال فیزیک است خداوند را از راه قواعد فیزیک میشناسد و انسانی دیگر عالم به علم زیست شناسی است از راه زیست شناسی این امور را میفهمد و شخصی فیلسوف است از راه قواعد عقلی حقیقت این هستی را درک میکند ، لیکن آن فردی که احاطه به همه علوم داشته باشد وآن انسانی که در همه جوانب زندگی خویش چه علمی وعملی معتدل است وآن شخصی که ابعاد واقعی وحقیقی ربوبیت را میداند فقط امام معصوم است پس باید یک امامت بر حقی باشد که از جانب خداوند متعال انتخاب شده باشد وشخصی باشد که همه این صفات را دارا باشد برای اینکه ابعاد قرآنی همانگونه که بیان شد 77 بطن هستند وکلمه هفت دلالت بر لانهایتها میکند وشخصی که بتواند این بطون ومعانی لامحدود را تشخیص دهند فقط انسانهایی هستند که مرتبط به خداوند هستند تا به وسیله شرح وبیان آنها انسان بتواند حقائق عرفان را تشخصی دهد وبه سوی فنای الهی حرکت نماید وما در اینجا در مورد عرفان اصطلاحی بحث نمیکنیم بلکه کلام ما در عرفان وشهود حقیقی است که قرآن مجید وسنت پیامبر هستند ، وهر علمی که متناسب با کتاب الهی وسنت پیامبر صلى الله عليه وآله  باشد علم وعرفان محسوب میشود وهر کلامی که بر خلاف آن باشد مورد قبول نخواهد بود ، وامامت را خداوند متعال در 12 امام قرار داد تا به وسیله آنها شریعت الهی در بین مردم اجرا گردد وبعد از مدتی به فرهنگ مجتمع تبدیل شود تا مردم راه سعادت را بیابند وبا کمک وارشادات امامان معصوم علیهم السلام به سوی عروج الهی گام بردارند برای اینکه بعد از فتح مکه اعماق رسالت به مراحل عظیم خود نه شکل کامل نرسیده بود وهمه مردمی که به شکل فوج فوج وارد دین اسلامی شدند هنوز بسیاری از مسائل در دین را نمیدانستند برای اینکه بین وفات رسول اسلام وبین فتح مکه زمان بسیار کوتاه است و وقت برای اجرای همه قوانین الهی وجود نداشت پس بعد از بیان اصول وقواعد دین الهی امر الهی  به عنوان شرح واجرا باید در دست امامتی معصوم ومنتخب از جانب خداوند باشد تا بدون اینکه در شریعت اموری را اضافه نمایند ویا از شریعت اموری را کم کنند به شکل دقیق مسائل را در بین مردم اجرا نمایند و همچنین بنا بر اینکه خداوند متعال (کلُ یومٍ هو فی شأن هست) پس این حرکت وسیر لامتناهی که توقفی در آن وجود ندارد را مردم عادی نمیدانند وفهم و شرح این مسائل احتیاج به انسانی دارد که مسایرت با ایام ربوبیت داشته باشد و بتواند ابعاد فیض الهی را برای مردم بیان نماید برای اینکه این حقیقتهایی است که فقط انسانهای پاک وطاهر آن را متوجه میشوند همانگونه که خداوند فرمود (لا یمسه الا المطهرون) و در روایتها از امامان علیهم السلام آمده است که فرمودند (نحنُ العلماء وشیعَتُنا المتعلمون) یعنی ما عالمان حقیقی و واقعی هستیم وشیعیان ما متعلم هستند یعنی شیعیان حقیقی آن انسانهایی هستند که از ما این علم ومعرفت را دریافت میکنند وبه هدف سیر در مسیر صحیح پشت ما حرکت میکنند ،  یعنی علوم حق را از ما میاموزند وعلمای حقیقی ما هستیم پس در واقع عالمان حقیقی آنها هستند ومطهران واقعی آنها هستند وبیان کنندگان شریعت با ابعاد لا متناهیش بنا بر قابلیت واستعداد هر انسانی آنها هستند ، واگر ما امری را مشاهده میکنیم یا علمی را میاموزیم در واقع از علوم آنها استفاده میکنیم . واگر دین الهی به وسیله 12 امام بعد از رسول اسلام صلى الله عليه وآله  اجرا میشد دیگر دین الهی به دین شمشیر و استبداد تبدیل نمیشد وحقیقتهای الهی به شکل واضح بر مردم آشکار میگشت ودیگر جایی برای شبه های مختلف در دین بوجود نمیامد و هیچ انسانی تصور نمیکرد که اعمال مردان بیان کننده حقیقت و واقعیت دین هست ، یعنی وقتی مردم مشاهده کردند که انسانهایی آمدند و ادعای تشکیل حکومت اسلامی دادند لیکن در عمل تماما بر عکس قانون اسلامی عمل نمودند « اموال مردم را غارت کردند و باسم خدا ورسول خدا خانه های مردم را ویران ساختند و زنانشان را به اسم کنیز در بازارها فروختند ، دیگر در این حالت کسی تصور نخواهد کرد که این عمل همان عملی است که با شریعت الهی تناسب دارد بلکه میبایست مردم میدانستند که این اعمال هیچ تشابهی با قانون عدل ورحمت الهی ندارد ،  لیکن با کمال تأسف مردم از امام بر حق ومنتخب الهی دفاع نکردند وبرای اجرای قانون الهی سعی وتلاش ننمودند به همین دلیل راه برای مدعیان اسلام و طالبان سلطه و مقام باز شد ، تا هر چه مناسب با مصالح آنان است عمل نمایند واسم آن را اسلام وشریعت بگذارند در حالیکه اسلام واقعی همان نص صریح آیه قرانی است که خداوند فرمود (لا إکراه فی الدین) که با صراحت تام آزادی در دین را در اختیار مردم قرار داد تا هر انسانی بعد از معرفت راه وصراط را خود انتخاب نماید زیرا دنیا جای امتحان عقلها است.

 ما در تاریخ اسلامی خواندیم که رسول گرامی اسلام امام بر حق بعد از خود ونقبای منتخب الهی را برای مردم نشان دادند لیکن آنان را مجبور نساختند تا با زور شمشیر با امام علی عليه السلام  بیعت نمایند برای اینکه دنیا مکان امتحان عقلها است پس باید به همه آزادی در انتخاب داده شود تا راه را خود انتخاب نمایند ، واگر رسول صلى الله عليه وآله  مردم را مجبور میکردند که با امام علی عليه السلام  بیعت نمایند در این حال دنیا از مکان امتحان عقلها به مکان اکراه واجبار تبدیل میشد وغایت الهی ناتمام باقی می ماند ولیکن خداوند متعال خواست تا مردم حق وقوانین الهی را بشناسند وکسی که حق را شناخته باشد در این حالت مردان حق را به سادگی خواهد شناخت و از آنها دور نخواهد شد پس بعد از اینکه امامت را تأکید نمودند وآن را در روزهای مختلف و حوادث مختلف برای مردم بازگو کرد ، وبعد از اینکه بیان این امر به پایان رسید امر بیعت را به مردم واگذار نمودند تا اینکه مردم خود با اختیار خویش به سوی امام علی عليه السلام  بیایند واز او بخواهند که قانون الهی را برایشان اجرا نماید به همین دلیل در اول بحث بیان نمود که امامت تعیین است نه تحکیم نمودن. 

 (واعلم أن کل ما دلَّ علی وجوب النبوة فهو دالٌ علی وجوب الإمامة ) بدان که هر دلیلی که برای واجب بودن نبوت بیان نمودیم در واقع دلالت بر وجوب امامت نیز میکند (إذ الإمامة خلافةٌ عن النبوةِ قائمة مقامها إلا فی تلقی الوحی الإلهی بلا واسطة) برای اینکه امامت خلافتی است که از نبوت متفرع شده ، از نبوت گرفته شده ، وجایگاه امامت در واقع به جایگاه نبوت مرتبط هست ، امامت قائم مقام نبوت هست  ، الا در گرفتن وحی الهی بدون واسطه برای اینکه پیامبر وحی الهی را بدون واسطه دریافت میکنند درحالیکه امامان علیهم السلام وحی الهی را به واسطه پیامبر دریافت میکنند(وکما أن تلک واجبة علی الله تعالی فی الحکمة فکذا هذه) وهمانگونه که نبوت برای خداوند متعال واجب است از لحاظ عقل پس امامت نیز اینگونه است ، در اینجا میخواهد این را بگوید که واجب بودن این امر ،  وجوب از لحاظ حکمت است یعنی عقل حکم میکند به اینکه امامت واجب باشد وخداوند متعال بنا بر قاعده لطف بر خود واجب دانست که بندگان را به راه کمال هدایت نمایند و همانگونه که نبوت اینگونه است پس امامت نیز باید همینگونه باشد (وأما الذین قالوا بوجوبها علی الخلق فقالوا یجب علیهم نصب الرئیس لدفع الضرر من أنفسهم ودفع الضرر واجب) وأما کسانی که گفتند امامت بر بندگان واجب است بیان نمودند که باید رئیس منصور گردد تا ضرر از مردم دفع گردد برای اینکه دفع نمودن ضرر یک امر واجبی است ،  بعضی از اشخاص بیان نمودند که واجب هست امامت لیکن نه از باب قاعده لطف بلکه از باب اینکه اگر مردم رئیسی نداشته باشند در این حال قوی بر ضعیف تعدی خواهد کرد ومردم بر ضد همدیگر عمل خواهند نمود به همین دلیل برای اینکه این خطر از مردم زدوده شود پس باید امامت وجود داشته باشد تا جلوی این ضرر را بگیرد برای اینکه دفع نمودن ضرر از لحاظ عقلی واجب است، به همین دلیل گفتند وأما الذین قالوا بوجوبها یعنی کسانی که گفتند به وجوب امامت یعنی امامت واجب هست بیان کردند (فقالوا یجب علیهم نصب الرئیس) یعنی بر مردم است که یک رئیسی را منصور نمایند (لدفع الضرر من أنفسهم ) تا ضرر را از خود دفع نمایند برای اینکه بدون رئیس هرج ومرج وعدم نظام در کل مناطق به وجود خواهد آمد  (ودفع الضرر واجب)ودفع نمودن ضرر امری است واجب.

(قلنا لا نزاعَ فی کونها دافعةً للضرر وکونها واجبة وإنما النزاعُ فی تفویض ذلک إلی الخلق) همانگونه که در گذشته بیان کردیم که امامت دفع کننده ضرر است ودر این امر هیچ شکی وجود ندارد واینکه چون امامت دفع کننده ضرر است پس امامت امری است واجب لیکن مشکل وخلاف در این است که این امر آیا به مردم واگذار میشود یعنی مردم خود باید امام خویش را انتخاب کنند یعنی مشکل اساسی در این نیست که آیا امامت واجب است یا خیر ، لیکن اصل موضوع این است که آیا امر انتخاب واختیار امام در دست مردم است وبه مردم موکول شده است؟ وبه همین دلیل بیان نمود (وإنما النزاعُ فی تفویض ذلک إلی الخلق) لیکن نزاع ومشکل ما در این است که آیا این امر به خود مردم موکول شده که آنها امام را انتخاب نمایند یا اینکه انتخاب این امر بدست خداوند متعال است یعنی ما شیعیان میگوییم که تعیین کننده امام بعد از پیامبر  ، خداوند متعال است وآنان میگویند که این امر به مردم موکول شده است که مردم امام خویش را انتخاب نمایند (لما فی ذلکَ من الإختلاف الواقع فی تعیین الائمة) به سبب اختلاف نظری که در تعیین امام بر حق ،  به وجود آمده است ، ما میگوییم که امام کسی است که حق را تعیین میکند ومردم را از باطل دور میکند ، وامامی که مردم بر اساس رغبتهای خود او را انتخاب کرده باشند امامی است که خود نیز دارای هواهای نفسانی ورغبتها وشهوتهای مختلفی است ممکن نیست که اینگونه شخص بتواند حق از باطل را به شکل دقیق برای مردم نشان دهد ، برای اینکه کسی جز خدای متعال از باطن وضمیر مردم خبر ندارد وچه بسا انسانهای منافق و ریاکاری که در بین مردم زندگی میکنند ومردم را فریب میدهند ، پس چه کسی است که میتواند یک امام بر حق باشد که از باطن و ظاهر کاملا پاک وطاهر باشد؟ به همین دلیل بیان نمود - لما فی ذلک من الاختلاف الواقع فی تعیین الائمه این به خاطر اختلاف نظری است که در بین مردم به خاطر انتخاب امامان وجود دارد - برای اینکه مردم بر اساس رای و نظرشان هر کدام انسان صالح وپاک ومنزه از خطا را به گونه ای مختلف توصیف میکنند واین اختلاف در رأی ونظر مردم ممکن است آنها را به جایی برساند که نتوانند امام بر حق را انتخاب کنند وهمه بر انتخاب او اتفاق نظر داشته باشند زیرا هر کسی انسان مؤمن ومنزه از خطا را به شکلی مختلف وبا صفاتی متفاوت میبیند ، پس به رأی چه کسی میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که ما را به غایت  و مطلوبمان برساند که تحقیق حق وحقیقت است ، (فیؤدی إلی الضرر) یعنی اختلاف نظر مردم در شخص امام سبب ضرر میگردد (المطلوب زواله) که مطلوب ما این است که این ضرر را از بین ببریم ، ما میخواهیم ضرر را به وسیله امام عدل برطرف نماییم ، برای اینکه اختلاف در رأی مردم را به حقیقت و واقع امر نخواهد رساند.

 ممکن است شخصی این سؤال را مطرح نماید که آنچه شما در مورد انتخاب امام بعد از پیامبر صلى الله عليه وآله  بیان میکنید وآن را به عنوان شرط اساسی در انتخاب امام بر حق میدانید در مورد شما شیعیان در زمان غیبت امام زمان عجل الله تعالى فرجه صدق میکند ، برای اینکه شخصی که شما به عنوان نائب امام انتخاب میکنید حال فرقی نمیکند که این نیابت بر اساس شورای فقها بدست آمده باشد یا اینکه این نیابت یک نیابتی باشد که شخصی که در رأس شورای فقها است او منتخب مردم باشد فرقی در این امر وجود ندارد ، برای اینکه خود شما میگویید که نائبان امام زمان عجل الله تعالى فرجه معصوم نیستند واگر معصوم نباشند نیز بدون شک در افعال وکردار آنها خطا واشتباه نیز رخ میدهد پس آن اشکالی که شما بر اهل تسنن بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله  وارد میکنید در زمان غیبت امام عجل الله تعالى فرجه بر شما نیز این اشکال وارد میشود اگر تصور کنیم که بعد از پیامبر 12 امام آمدند لیکن بعد از انتهای امامت آنها باز امر باز میگردد به انتخاب نائب امام از طرف مردم یا شورای فقها.

در گذشته بیان نمودیم که بر اساس امامت 12 امام بعد از وفات رسول گرامی اسلام صلى الله عليه وآله  امامت به فرهنگ مردم تبدیل خواهد شد نه برای بعضی از افراد ،  بلکه این امر به فرهنگ یک ملت تبدیل خواهد شد ، همانگونه که در زمان رسول اسلام اشخاصی مثل ابوذر و مالك اشتر وغیره اسلام برای آنان به فرهنگ تبدیل گشت و میتوان گفت که این تکالیف الهی به اموری بدون مشقت وسختی تبدیل شد برای آنان ، برای اینکه آنها به فطرت خویش بازگشتند لیکن این امر خاص افراد معینی بود و در بین کل مسلمانان محقق نشد ، وسخن ما در مورد افراد نیست بلکه ما در مورد کل امت اسلامی سخن میگوییم که باید قانون اسلامی به مرور زمان برای آنها به فرهنگ یک امت تبدیل شود واز حکمت نظری به حکمت عملی تبدیل گردد برای اینکه کسی که علم حقیقی را آموخته باشد واین علم برای او به مرحله مشاهده ولمس رسیده باشد به آسانی آن را رها نخواهد کرد ومنقلب نخواهد شد ، انقلاب وقتی حاصل میشود که شخصی در حال جنگ است بین جنود رحمن وجنود شیطان در باطن ،  پس خداوند متعال برای مردم خواست که در زیر سایه امامت بعد از رسول اسلام صلى الله عليه وآله  تربیت علمی وعملی داشته باشند تا این تربیت به فرهنگ آنان به مرور روزها ودر طی امامت 12 امام تبدیل گردد.

 (وأیضا اشتراط العصمة و وجوبُ النص یدفع ذلک کله) وهمچنین دلایل وبراهین میگویند که امام باید معصوم باشد تا اینکه به وسیله او شریعت الهی حفظ گردد وهمچنین ما احتیاج به نصی داریم که امامت را تعیین کند و شرط عصمت و وجوب داشتن نص همه کلمات مخالفین را دفع میکند یعنی کسانی که میگویند مردم ،  امام بعد از پیامبر را تعیین میکنند یعنی ما نصوص بسیاری داریم که در مورد امامت امام علی عليه السلام  و12 امام تأکید شده وهمچنین عصمت از شروط اساسی عقل است که این امر را ثابت میکند که باید امام معصوم باشد ، و قو|ت این احادیث آن قدر زیاد است که خود اهل تسنن گفتند که از این 12 تا 4 تای آنها خلفای راشدین هستند و سپس به دنبال خلیفه پنچم گشتند وگفتند که پنجمین خلیفه عمر بن عبد العزیز است ، وسپس دیگر چنین امامی نیافتند تا زمان مأمون عباسی مثلا وغیر از آن که بتوانند به وسیله آنها این 12 امام را که پیامبر بیان نموده بود کامل کنند پس اینگونه انتخابها حقیقت امامتی که پیامبر بیان نموده بود را کامل نمیکند در جلسه آینده از اول مبحث دوم در وجوب عصمت بحث را آغاز خواهیم کرد والحمد لله رب العالمین. 

Read more →


شرح باب حادی عشر درس 99- کامل کردن بحث امامت

شرح باب حادی عشر

شرح باب حادی عشر درس 99- کامل کردن بحث امامت

شرح باب حادی عشر درس 99

الأمرُ الثانی: إنه لا یجوزُ أن یکونَ مستحقُها اکثر من واحد فی عصر واحد و زاد بعضُ الفضلاء فی التعریف بحق الإصالة وقال فی تعریفها: الإمامة ریاسة عامة فی أمور الدین والدنیا لشخص إنسانی بحق الاصالة واحترز بهذا عن نائب یفوّض الیه الإمام عموم الولایة فإن ریاسته عامّة لکن لیست بالاصالة:  یعنی جائز نیست آن شخصی که استحقاق این را دارد که امام مردم باشد در یک زمان دو شخص باشند، در هر زمانی باید یک امام وجود داشته باشد البته معنای این کلام این نیست که اگر در یک زمان معینی هم امام حسن مجتبی ع وجود داشتند وهم امام حسین ع، یعنی امام حسین ع استحقاق این را ندارند که امام باشند یا اینکه معصوم نیستند، بلکه مقصود این است که امری که مرتبط به امت ومردم است در آن زمان به شکل فعلی در دست امام حسن مجتبی علیه السلام است نه اینکه امام حسین ع استحقاق وقابلیت امامت را ندارند وهمچنین معتقد هستیم که رسول گرامی اسلام همانگونه که خود فرمودند (کنتُ نبیا وآدم بین الماء والطین) یعنی من پیامبر بودم در حالیکه هنوز حضرت آدم ع در مرحله آب وخاک بود، لیکن نبوت به معنای تحمل تکلیف الهی برای شرح وبیان رسالت الهی به مردم این مرتبط به اوامر الهی هست تا زمانی که مناسب باشد پیامبر اقدام به بیان دعوت خویش خواهند نمود پس امر فعلی برای اجرای قانون امامت در خارج در بین مردم در دست امام حسن مجتبی علیه السلام است، وفرق بسیار هست بین کلمه امر فعلی وبین کلمه فعلیت امامت- یعنی از لحاظ فعلیت امام حسین ع در زمان امام حسن مجتبی فعلیت این را دارند که امام مردم باشند لیکن به امر خداوند آن شخصی که امام فعلی مردم هستند در آن زمان امام حسن مجتبی ع هستند، (وزادَ بعضُ الفضلاء فی التعریف) وبعضی از اهل فضیلت اضافه بر تعریف سابق مسئلۀ دیگری را اضافه کردند برای اینکه وقتی گفته میشود ریاست عام ممکن است شامل قاضیان حکومت اسلامی ونائبان امام از فقهاء وعلماء هم بشود به همین دلیل بعضی از اهل فضیلت برای اینکه قاضیان وعلما وفقهاء را از این دایره خارج بکنند یک قید اضافه کردند وآن (بحق الاصالة) است یعنی امامتی که به شکل اصیل به این شخص منتقل شده باشد وبه وسیله این کلمه بقیه علما وفقهاء وقاضیان را حذف کردند (واحترز بهذا عن نائب یفوِّضُ إلیه الامام عموم الولایة) وبدور کردند یعنی آن نائبی که امام معصوم علیه السلام عموم ولایت را به او تفویض میکند، (فإن ریاسته عامة لکن لیست بالاصالة) برای اینکه ممکن است این شخص ریاست عام وشامل داشته باشد لیکن این ریاست یک ریاست اصیل نیست بلکه به نیابت به او داده شده است، مثل وقتی که امام علی علیه السلام ولایت مصر را به شکل کامل به مالک اشتر رضوان الله علیه دادند تا نائب امام علی علیه السلام باشند در آنجا.

در اینجا شارح کتاب بیان میکند که اضافه کردن این قید در تعریف معنای امامت در اینجا هیچ احتیاجی به او نیست (والحق أنَّ ذلکَ یَخرُجُ بقید العموم) برای اینکه نائبان امام علیه السلام به شکل طبیعی وقتی گفته شوم ریاسة عامه خود خارج میشوند دیگر احتیاج به قید بالاصالة در این تعریف نیست، به خاطر همین بیان نمود والحقُ أنَ ذلک یعنی خارج کردن نائبان امام معصوم وقتی که در تعریف بیان کردم ریاسةٌ عامه اینها خارج شدند، یخرُجُ بقید العموم، (فإنَّ) حالا میخواهد دلیل بیاورد علت را بیان کند که چرا اینها به وسیله قید عموم خارج میشوند (فإنَ النائبَ المذکور) یعنی نائب امام علیه السلام حال فرقی نمیکندکه این شخص مثل مالک اشتر رضوان الله علیه باشد که نیابت از جانب امام علی ع را در مصر بدست گرفت یا درعصر غیبت که این امر فقط وفقط به فقهای مؤمن ومتقی باز میگردد نه هر فقیهی ونه هر عالم دینی، برای اینکه علم به تنهایی دلالت بر دین نمیکند بلکه احتیاج به اجرای این علم در خارج هست تا شخص واقعا مؤمن ومتقی باشد یعنی همانگونه که در حدیث ذکر شد (صائنا لنفسه) یعنی گناه نمیکند خود را از هر گونه گناه دور نگه داشته است باید صفت صون النفس وجود داشته باشد والا علم به تنهایی کفایت نمیکند، به خاطر همین بیان نمود (فإن النائبَ المذکور لا ریاسة له علی امامه فلا تکونُ ریاسته عامه) برای اینکه اگر فرض کنیم که یک نائب امام وجود داشته باشد این نائب به هیچ وجه ریاست عام وشامل ندارد با وجود امام معصوم به همین دلیل به وسیله قید ریاسة عامه علما وفقهاء خارج میشوند، ودر اینجا مجال وجود ندارد که در مورد ولایت فقیه سخن بگوییم، ولایت فقیه همانگونه که میدانید خود به سه قسم تقسیم میشود، آنچه فقهای شیعه بر آن هستند چه فقهای قدیم وچه فقهای معاصر تا جایی که گویا اکثریت فقها بر این امر هستند وآن اینکه فقیه در زمان غیبت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف ولایت دارند برای اجرای آنچه که مردم به آن احتیاج دارند از لحاظ مسائل دینی واجرای قانون اسلامی وتشکیل لشکر اگر مردم به آن نیاز داشته باشند یعنی فقیه اجرا کننده قانون خواهد بود در زمان غیبت واین امر باید همراه با شورای بقیه فقهاء باشد یعنی به رأی اکثریت فقها باشد حتی اگر خود به عنوان رئیس بقیه فقهاء باشد حال یا او از جانب بقیه فقهاء انتخاب شده باشد یا اینکه از جانب مردم انتخاب شده باشد که این ولایت را ولایت وسطی میگویند - ویک قسم دیگر ولایت صغری هست که در اینجا گفته میشود که فقهاء فقط ولایت بر مسائل قضاوت را دارند ودربقیه مسائل فقیه ولایت ندارد ولیکن در این ضمن دلیلی وجود ندارد، واگر مردم از فقیهی بخواهند که قانون الهی را برای آنان اجرا نماید باید اهل تخصص را در هر مجالی قرار دهد تا قانون به شکل دقیق در بین مردم اجرا گردد نه اینکه این فقیه دارای ولایت است که این ولایت صغری هست- لیکن قسم سوم ولایت ولایت کبری است که این ولایت را شیخ نراقی قبول کردند وبعضی ها گفتند که این رأی را شیخ نراقی بیان نمودند سپس در آخر عمر خویش از رای خود کناره گیری کردند و در زمان معاصر بعضی از فقهاء آن را قبول کردند ومضمون آن این است که فقیه داری ولایتی است که از شأن معصومین علیهم السلام است به شکل کامل، وفقط مسائلی که از جمله شأن وشؤونات ذاتی امامت هستند را فقیه ندارد برای اینکه اینها اموری هستند ذاتی که به کسی داده نمیشوند یعنی مسائلی که ارتباط به عظمت ذات وباطن امام معصوم هست اینها اموری نیستند که بتوان آنها را به کسی عطا کرد واما مسائلی که ارتباط به اعمالی که بر خود امام یا پیامبر از جانب خدا واجب است همانگونه که پیامبر ص مثلا اعمال خاص ومعینی را داشتند اینها نیز به فقیه باز نمیگردد لیکن بر اساس ولایت کبری بقیه مسائل از شأن فقیه است ومیتواند زمینهای مردم را بگیرد اگر بخواهد ومیتواند زن یک انسانی را طلاق بدهد اگر مصلحت را در آن میبیند مثلا ومیتواند برای یک شخصی همسری تعیین نماید اگر مصلحت را در آن مشاهده نمود و میتواند امر به جهاد دهد اگر مصلحت را در این امر ببیند یعنی میتواند هر عملی را که در آن مصلحت میبیند به نظرش خودش انجام دهد، پس به شکل خلاصه میگوییم که ولایت کبری که الان به شکل مختصر بیان شد امری نیست که اکثر فقهاء آن را قبول داشته باشند و ولایت صغری نیز اینگونه است که در ولایت صغری گفته شده است که اگر مردم به سراغ فقیه بروند درمسائلی که ارتباط به گرفتن مال دارد میتواند حکم کند لیکن در مسائلی که در آن اجرای حدود بر مردم باشد را فقیه نمیتواند انجام دهد برای اینکه ولایت ندارد، واگر مردم از او بخواهند که این امر را اجرا کند میتواند اجرا کند لیکن نه از باب اینکه ولایت دارد بلکه از باب امور حُسبیة وشرح این مطلب به شکل مفصل احتیاج به بحث کامل دارد- لیکن ولایت وسطی را اکثریت فقهای شیعه قبول کرده اند، (ومعَ ذلکَ کله فالتعریف ینطبقُ علی النبوة) یعنی با وجود اینکه این تعریف یک تعریف خوبی هست لیکن در واقع این یک تعریف اسمی است وجوهری نیست ودر واقع هدف از تعریف این است که ما را به مقصود ومراد راهنمایی کند ویک تعریف حقیقی نیست به همین دلیل گفته میشود که آن شخصی که دارای یک ریاست عام وشامل است این حتی شامل پیامبران نیز میشود در حالیکه ما در اینجا در مورد امامت یعنی وصی پیامبران الهی سخن میگوییم نه اینکه امامت به معنای کامل وتام آن که حتی شامل حضرت ابراهیم علیه السلام نیز میشود، برای اینکه پیامبران نیز امام هستند پس احتیاج داریم که این کلمه را به تعریف اضافه کنیم (فحینئذ یُزادُ فیه بحق النیابة عن النبی) یعنی به شرط اینکه این شخص نائب پیامبر باشد (او بواسطة بشر) برای اینکه نبوت گرفتن وحی از جانب خداوند بدون اینکه در این ضمن یک انسانی واسطه باشد در حالیکه در امامت واسطه گرفتن معلومات پیامبر الهی است به خاطر همین اضافه نمود او بواسطة بشر یعنی معلومات به این شخص امام به وسیله بشر صورت میگیرد، پس در تعریف یا باید اضافه کنیم بحق النیابة عن النبی- یا باید اضافه کنیم او بواسطة بشر تا پیامبران را از این تعریف خارج نماید.

(إذا عرفتَ هذا فاعلم أن الناس اختلفوا فی الامامةِ هل هی واجبة أم لا) مردم در مورد امامت اختلاف نظر دارند که آیا این امامت واجب هست یا خیر، اگر واجب هست آیا این امامت از جمله اموری است که خداوند آن را بر عهده خویش قرار داد؟ یعنی مما أخذَ الله علی نفسه رحمة بحال العباد- برای اینکه هیچ امری نیست که واجب بر خداوند متعال باشد لیکن از باب قاعده لطف خود بر عهده میگیرند، ویا اینکه بگوییم که این امامت واجب هست بر مردم یعنی مردم به شکل طبیعی نمیتوانند قوانین را اجرا کنند الا وقتی که امام داشته باشند وبه همین گفته شده که اگر حاکم ظالمی وجود داشته باشد بهتر از بدون حاکم بودن است برای اینکه منطقه ای که حاکمی نداشته باشد هرج ومرج در آن بوجود خواهد آمد به همین دلیل بعضی بیان نمودند که به حکم عقل این امر را خداوند متعال بر عهده گرفته است وبعضی گفتند که عقل به این امر حکم نمیکند بلکه مردم در هر جایی که باشند احتیاج به حاکم وامام دارند - پس مردم اختلاف نظر دارند که امامت واجب است از لحاظ عقل یا واجب است از طرف مردم- (فقالت الخوارج لیست بواجبة مطلقا) خوارج گفتند که امامت به هیچ وجه واجب نیست در حالیکه خود ادعا کردند که نه معاویه را قبول میکنند ونه امامت امام علی عليه السلام  را وخواستند که برای خود رهبر وامام انتخاب کنند حال اینکه در اینجا میگویند که امامت واجب نیست واین با نظریه آنها تناقض دارد (وقالت الاشاعرة والمعتزلة بوجوبها علی الخلق) اشاعره ومعتزله گفتند که امامت واجب است بر مردم یعنی مردم باید امام وحاکم داشته باشند، (ثم اختلفوا فقالت الاشاعرة ذلک معلوم سمعا) سپس با هم اختلاف نظر پیدا کردند اشاعره گفتند که این امر از لحاظ دلایل سمعی بیان شده ومعلوم و واضح است پس امامت واجب است به خاطر اینکه دلایل سمعی به این امر تأکید کرده اند برای اینکه در شریعت الهی آمده است که باید هر امتی امامی داشته باشد (وقالت المعتزله عقلا) ومعتزله گفتند که این امر واجب است از لحاظ عقل (وقال اصحابنا الامامیة هی واجبة عقلا علی الله تعالی وهو الحق) واثنا عشریه یعنی شیعیان گفتند که این امر واجب است از لحاظ عقل بر خداوند متعال واین همان کلام حق وصواب است. ممکن است شخصی اینگونه سؤال نماید که چگونه شیعیان اثنا عشریه میگویند که امامت از لحاظ عقل واجب است در حالیکه دلایل شرعی بر این امر تأکید کرده اند در مقام جواب میگوییم بعد از اینکه عقل به وجوب این امر تأکید کرد در این حال دیگر دلایل شرعی به عنوان امور ارشادی محسوب میشوند.

والدلیلُ علی حقّیَته هو أن الإمامة لطفٌ وکلُ لطف واجب علی الله فالإمامة واجبة علی الله تعالی: ودلیل بر صواب بودن وحق بودن این مطلب از لحاظ عقل این است که امامت لطفی است از جانب خداوند بنا بر قاعده لطف وهر امری که لطفی الهی باشد خداوند متعال آن امر را بر خود واجب قرار داد « پس امامت لطفی است الهی واین صغرای قضیه ما است - وهر لطفی بر خداوند متعال واجب است این کبرای قضیه است - نتیجه این میشود که امامت بر خداوند متعال واجب است ، اما اینکه هر لطفی بر خداوند متعال واجب است بیان این امر در گذشته بیان شد برای اینکه در فصل نبوت بیان کردیم که هر لطفی بر خداوند متعال واجب است برای اینکه خود حق تعالی این امر را بر خود واجب نمود (أخذ علی نفسه الرحمة) - ولطف امری است که بنده را به طاعتها نزدیک میکند واز معصیت دور نگه میدارد واین معنا در مورد امامت صدق میکند برای اینکه وجود امام علی عليه السلام  در واقع مردم را به سوی طاعتها رهنمود میکند وآنها را از معصیت دور نگه میدارد واینگونه خواهند بود بقیه امامان علیهم السلام. به همین دلیل بیان نمود وأما الکبری فقد تقدم بیانها - یعنی کبرای این قضیه در گذشته بیان شد یعنی در فصل نبوت در بیان قاعده لطف - وأما الصغری فهو أن اللطف کما عرفتَ هو ما یقربُ العبد إلی الطاعة ویبعده عن المعصیة وهذا المعنی حاصلٌ فی الإمامة : وصغرای قضیه این است که لطف امری است که بنده را به سوی طاعتها دعوت میکند واز معصیت دور نگه میدارد واین معنی در اصل قضیه امامت حاصل شده است - 

وبیانُ ذلک یعنی وبیان این امر این است که  (من عرفَ عوائد الدهماء) ودهماء همان فتنه های تاریک است یعنی اموری است که درست از غیر درست را نمیتوان در آن تشخیص داد یعنی فتنه های بسیار سخت در زندگی - یعنی کسی که فتنه های سخت وتاریک زندگی را میداند - (وجرّبَ قواعدَ السیاسة) ومسائل مرتبط به سیاست  را تجربه کرده باشد (علمَ ضرورةَ أن الناس إذا کان لهم رئیسٌ مطاع مرشد فیما بینهم یردعُ الظالم عن ظلمه والباغی عن بغیه ویتصف للمظلوم عن ظلمه) خواهد دانست ضرورت احتیاج به این امر که مردم باید یک رئیس ورهبری داشته باشند که از او اطاعت نمایند واین مرشد وراهنما ظالم را از ظلمش دور میکند ومتعدی را از تعدیش نگه میدارد وحق مظلوم را از ظالم میگیرد (ومع ذلکَ یحمِلُهم علی القواعد العقلیة) وآنها را به سوی قوانین وقواعد عقلی رهنمود میکند (والوظائف الدینیة) وبه آنها وظیفه های دینیشان را نشان میدهد (ویردعُهم عن المفاسد الموجبة لاختلال النظام فی أمور معاشهم ) وآنها را دور نگه میدارد از مسائلی که در امور زندگیشان اختلال حاصل مینماید (وعن القبائح الموجبة للوبال فی معادهم ) وهمچنین آنها را دور نگه میدارد از امور قبیح وناپسندی که در معاد آنها تأثیر میگذارد (بحیثُ یخافُ کلٌ) به گونه که هر کدام ار مردم بترسند (مؤاخذته علی ذلک) یعنی همه مردم بترسند از اینکه اگر قوانین را رعایت ننمایند مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت (کانوا معَ ذلکَ إلی الصلاح أقرب ومن الفساد أبعد) کلمه کانوا جواب شرط است-  در این حال آنها به صلاح ونیکی نزدیک خواهند بود واز امور فاسد وناپسند دور خواهند گشت (ولا نعنی باللطف إلا ذلک)وما از کلمه لطف چیز دیگری غیر از این امر را نمیخواهیم - (فیکونُ الإمامة لطفٌ وهو المطلوب) در این حال امامت لطفی الهی خواهد بود واین همان مطلوب ماست. 

Read more →


شرح باب حادی عشر درس 98: امامت از توابع نبوت محسوب میشود

شرح باب حادی عشر

شرح باب حادی عشر درس 98: امامت از توابع نبوت محسوب میشود

شرح باب حادی عشر درس 98 

-----------------------------------------------

أقولُ هذا البحث وهو بحثُ الإمامة من توابعِ النبوة وفروعها: ولایت رسول الله ص از ولایت الهی متفرع گشته است و ولایت امامان علیهم السلام از ولایت رسول الله ص متفرع گشته است و ولایت فقیه از ولایت امامان علیهم السلام متفرع گشته است، الأن  سخن در مورد ولایت امامان علیهم السلام است و فراموش نکنیم که قواعد اصلی این امر در قرآن مجید ذکر شده است تا کسی نتواند این قواعد واصول اساسیه را تغییر نماید، وأما بیان مصداق وتطبیق این امر را به سنت موکول نمود، قرآن در مورد توحید سخن گفت و مسائل تفصیلی توحید را به رسول گرامی اسلام وامامان علیهم السلام موکول نمود، ودر قرآن مجید به شکل کلی در مورد نبوت بیان کرده است وشرح وتفصیل مسائل نبوت را به عهده سنت قرار داد، در قرآن آمده است (إنما ولیکم الله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون) وبه اتفاق رأی همه مسلمانان تقریبا این آیه در حق امام علی علیه السلام نازل شده است پس اولوا الأمر کسانی که خداوند خواست که ولی مردم باشند امام علی علیه السلام است پس اوست که هارون این امت است به اتفاق همه مسلمانان واوست که باب شهر رسول خدا است و خلیفه اول بیان کرد که لستُ بخیرکم وعلیٌ فیکم یعنی من بهترین شما نیستم وقتی که علی بن ابیطالب در بین شماست، و خلیفه دوم بیان کرد (لا أبقانی اللهُ لمُعضلةٍ لیسَ فیها أبو الحسن) ومثل بسیاری از این مسائل که خود قوم به آنها اعتراف کرده اند پس حضرت علی ع باب شهر علم رسول الله ص است وکسی است که آیه ها و روایتهای متعددی در حق او نازل شده است که هیچ مجالی برای تردید وشک برای انسانهایی که به دنبال حق وحقیقت هستند نمیگذارد پس امامت اصلی است ثابت در قرآن مجید، وشرح اصول وتفاصیل آن همیشه به سنت واگذار میشود وسنت نبوی معنای امامت را در غدیر خم شرح داد ودر بسیاری از حوادث ومواقع مختلف دیگر تا جایی که رسول گرامی اسلام این امر را در همه جا در حین جنگ و در حین سِلم ودر همه مواقع وزمانها بیان نمودند که امامت بعد از من به چه کسی واگذار شده است به وسیله این بیان وتکرار حجت بر بشریت تمام شده است، به وسیله کتاب الهی یعنی قرآن اصل بیان این امر ثابت شده است وبه وسیله سنت این امر شرح وبیان شد به شکل مفصل که هیچ تردیدی برای کسی قرار نداد، همانگونه که صلاة در قرآن مجید ذکر شده است و کیفیة آن به شکل مفصل در سنت بیان شده است وهمچنین حج وصیام ومسائل بسیار دیگر این چنین هستند، اینگونه است مسئله امامت مسائل آن به شکل کلی در قرآن ذکر شده است وبه شکل مفصل در بسیاری از مواقع وزمانها وحوادث به وسیله رسول گرامی اسلام ص شرح داده شد تا حجت بر همه تمام گردد.

آنچه که بر عهده حق سبحانه وتعالی است از باب قاعده لطف برای مردم به وسیله رسول گرامی است وقرآن بیان شده است تا جایی که رسول گرامی اسلام فرمودند (لا یُبلّغُ عنی إلا أنا أو رجلٌ منی) یعنی هیچ کسی به جای من یا شخصی که از طرف من باشد مسائل دین را بیان وتبلیغ نمیکند، پس ابوبکر را برگرداند بعد از اینکه سوره برائت را در دست داشت وخواست آن را برای مشرکین بخواند ودر اینجا برای بیان امور بسیار واضح ومسلّم در شریعت بحث نمیکنم برای اینکه آن کدام شخص مقرّب ونزدیکی است وآن کدام شخصی است که باید بعد از رسول گرامی اسلام به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب شود در حالیکه به او امر داده میشود که در زیر پرچم أسامه بن زید که جوانی کوچک است اوامر پیامبر ص را اجرا نماید واز مدینه خارج شود، یعنی به عنوان سربازی در زیر پرچم اسامه قرار داده میشود از طرف پیامبر ص، اگر واقعا آنچه که قوم اهل سنت میگویند درست است چرا پیامبر ص چند مرتبه وبه شکل مکرر دستور دادند که ابوبکر به عنوان سرباز در زیر پرچم أسامه مدینه را ترک کنند وبه طرف روم حرکت نمایند در حالیکه پیامبر در وضع مرض خویش بودند این چه تناقضی است در بیان، آن شخصی که به عنوان یک سرباز عادی در زیر نظر وزیر پرچم أسامه بن زید دستور میگیرد چگونه خلیفه مسلمانان بعد از رسول اسلام ص میشود، این چیزی نیست جز یک تناقض بسیار واضح که قوم آن را خلق نمودند واین امری نیست جز جمع بین متناقضین، کدام نمازی است که رسول گرامی اسلام ادعا میکنند که به ابوبکر داد تا به جای آن حضرت نماز را اجرا کند در حالیکه وقتی پیامبر شنیدند با زحمت بسیار شدید از جای خود بلند میشوند وبه سوی مسجد حرکت میکنند در حالیکه از یک طرف امام علی ع آن حضرت را گرفته اند واز طرف دیگر بن عباس تا جلوی نمازی را بگیرند که بوسیله ابوبکر در مسجد اجرا میشود، وبا دست خود ابوبکر را دور میکنند تا خود نماز را اقامه نمایند آیا این تأیید شمرده میشود یا دور نمودن یک انسانی که شایستگی خلافت بعد از رسول اسلام ص را ندارند؟ چرا بعد از گذشت بیش از 1400 سال باز هم بر این تعصبات دینی خویش باقی بمانیم پس امامت همچون بقیه اصول شریعت اصل آن در کتاب مجید است که هیچ امری در اصل امامت شک وتردید ندارد، یعنی کسی که قرآن مجید را با دقت خوانده است شک نمیکند که باید بعد از رسول اسلام ص امامتی بر حق وجود داشته باشد تا مردم را به سوی شریعت الهی رهنمایی نماید وهیچ کسی شک وتردید ندارد که در سنت پیامبر ص ما شرح مفصلی داریم از این امر وبعد از اینکه در روایت داریم که (من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة) یعنی کسی که امام بر حق زمان خویش را نشناسد بر جاهلیت مرده است این روایتی است که فقط از  طرف شیعیان ذکر نشده است بلکه این روایتی است که از طرف اهل تسنن از روایتهای صحیح شمرده میشود تا جایی که بعضی از اهل تسنن نسبت کفر به بعض دیگر دادند به خاطر اینکه امام زمان خویش را نمیشناسد این از امور مسلّم در شریعت است.

بین ما وبین اهل تسنن نزاع وخلافی در اصل امامت وجود ندارد برای اینکه این از امور مسلمی است که هیچ انسان مسلمان در آن شک وتردید ندارد تا اینکه عبدالله بن عمر در نیمه های شب وارد خانه حجاج بن یوسف ثقفی شد وبا پای حجاج که از زیر لحاف خارج شده بود بیعت کرد برای اینکه به گفته خود نمیخواست که شب را بخوابد در حالیکه بیعتی از امام زمان خود نداشته باشد اینها امور مسلّم در شریعت است.

سپس بعد از وضوح این امر در شریعت الهی حال میرسیم به مرحله شخصی که برای شناخت حقیقت سعی وتلاش میکند شخصی که با عقل خویش جهاد اکبر راانجام دهد به هدف اینکه حقیقتها را بشناسد خواهد توانست که حقیقتها را به وسیله عقل خویش در مجال درست آنها تشخیص دهد پس همانگونه که بر ما است که حقیقت امور ومسائل شرعی مثل صلاة وصوم را با اجزا وشرایط آنها درک کنیم بر ما است که با جهاد نمودن و سعی وتلاش کردن در مجال مسائل علمی وعقلی برای فهم حقیقتهایی سعی وتلاش کنیم که ما را به کمال انسانی رهنمود میکند، تا بتوانیم تشخیص دهیم که چه شخصی واقعا استحقاق رسیدن به مقام امامت بعد از رسول خدا ص را دارد وچه کسی که استحقاق آن را ندارد، همانگونه که رسول خدا ص فرمود (اعرفوا الحق تعرفوا اهله) یعنی اولا باید حق را شناخت تا بعد از آن بتوانیم از جمله انسانهایی باشیم که هم در دنیا وهم در آخرت سربلند وپیروز خواهند بود زیرا حق وحقیقت را شناختند وبه سوی آن حرکت کردند پس مسئله امامت امری است که به بشریت موکول شده است اگر بخواهند زندگی حقیقی و واقعی داشته باشند بعد از وفات رسول گرامی است، باید جهاد کنند تا راه صحیح ودرست را تشخیص دهند وآن شخصی که سعی وتلاش ننماید برای فهم حقیقت در واقع بر خود جنایت کرده است وبه خود ضرر رسانده است و از جمله افرادی است که در ظلمات وتاریکی ها زندگی میکند وتشخیص نمیدهد که حق با امام علی ع است یا معاویه، ویا اینکه نمیداند حق با امام حسین ع است یا یزید بن معاویه، پس مسئله تشخیص مصداق خارجی امامت بعد از بیان این امر به شکل واضح در کتاب ودرسنت پیامبر ص امری است از وظیفه های مجتمع، بر مجتمع اسلامی است که برای نجات خویش سعی وتلاش کنند و امام واقعی وبر حق را از دیگر معدیان امامت تشخیص دهند زیرا به وسیله این راه است که خود را در دنیا ودر آخرت نجات خواهند داد.

الإمامة تعیین لا تحکیم: یعنی امامت امری است که خداوند آن را تعیین میکند لیکن به خاطر اینکه دنیا جایگاه امتحان بشریت است وباید اراده انسان وعقل او در این دنیا مورد آزمایش قرار گیرد به همین دلیل است که نباید امامت یک امر تحکیم اجباری باشد یعنی نباید رسول خدا با قوت شمشیر امام بعد از خود را منصوب نماید بلکه باید او را تعیین کند ومردم باید او را بشناسند سپس از واجبات مردم  است اگر میخواهند سرافراز باشند به سوی او بروند واز او بخواهند که شریعت الهی را برای آنان تبیین نماید وآن را در خارج اجرا کند، اگر خداوند بخواهد که اولیای خود را در زمین به قدرت رساند برای او بسیار سهل وآسان است، قادر است که زمین را در همه زمانها به دست افرادی همچون سلیمان علیه السلام بدهد وبعد از سلیمان به ولی خدا وامام بر حق بعد از او، ودر این حال قدرت وسیاست زمین از یک ولی از اولیای الهی که قدرت مطلق داشته باشد به ولی دیگر از اولیای الهی که قدرت کامل داشته باشد منتقل میگردد ودر این حال دیگر هیچ کس نمیتواند در دنیا گناهی را مرتکب شود ویا حق را پایمال نماید ویا به انسانی ظلم وستم کند وهمه مجبور میشوند چه بخواهند وچه نخواهند قوانین الهی را اجرا نمایند برای اینکه حکومت الهی با زور وسلطه وقدرت بر مردم تحمیل میشود، لیکن آن انسانی که سنت الهی را در فرستادن پیامبرانشان مشاهده نماید خواهد دانست که بنا بر قاعده لطف خداوند متعال بر خود قرار داد که برای نشان داده راه وبیان صراط مستقیم پیامبرانی را برای مردم بفرستد وکتابهای آسمانی نازل نماید وپیامبر خویش را بر دشمنانش پیروز گرداند تا همه مصداقیت این امر را در خارج مشاهده نمایند لیکن وقتی مرحله اجرای قانون الهی در خارج میرسد در این حال است که اختیار این امر بنا بر اینکه دنیا جایگاه امتحان بشریت است باید به خود مردم باز گردد تا خود راه درست از غیر درست را تشخیص دهند وبا اراده خویش به سوی حقیقت حرکت نمایند نه اینکه مجبور باشند راه درست وصحیح را با زور شمشیر وسلطه بپذیرند، وبه همین دلیل است که باید امامت تعیین باشد نه اینکه به قدرت رساندن وتحکیم باشد، وما در تاریخ پیامبران شاهد بودیم که این امر به هیچ وجه به قدرت رساندن وتحکیم نبود نه بعد از حضرت آدم ع ونه بعد از حضرت نوح علیه السلام ونه بعد از حضرت ابراهیم وموسی وعیسی علیهما السلام وهمچنین این امر به تبع بقیه پیامبران الهی بعد از رسول گرامی اسلام ع نیز به شکل تحکیم وبه قدرت رساندن نبود بلکه به شکل تعیین بود پس امامت تعیین است نه تحکیم در حالیکه ما میدانیم که خداوند این قدرت را دارد که ولی وامام بعد از پیامبر را به قدرت برساند ومخالفان ومعارضان او را نیز سرکوب نماید لیکن این امر را انجام نمیدهد به خاطر اینکه دنیا جایگاه امتحان وآزمایش است. 

لیکن ممکن است شخصی در روز قیامت بگوید که پروردگارا ما دانستیم که دین در نزد خداوند اسلام است وشاید این دین الهی که در مورد آن سخن گفتید در حقیقت قابلیت اجرا در خارج را نداشته باشد یعنی ممکن است عبارت باشد از امور ومسائل وقوانینی که از همه لحاظ در بیان کامل ودرست باشند لیکن قابلیت اجرا در خارج را نداشته باشند یعنی مثل تئوریی باشند که در خارج ودر بین مردم نمیتوان آنها را اجرا نمود، همانگونه که مثلا انسانهای کمونیست ادعا کردند که قانونی آوردند که بشریت را سرافراز خواهد کرد لیکن در واقع ودر حین اجرای خارجی مشاهده کردیم که این قانون به هیچ وجه سعادت را برای بشریت نخواهد آورد برای اینکه فطرت واساس خالق وصانع را منکر شدند وفطرت واساس ملکیت در این دنیا را منکر گشتند مسائلی که حتی کودک خردسال نیز به آنها معتقد است وقتی که اسباب بازیش را از او بگیریم به دون شک میگوید اسباب بازی من را به من بازگردانید، این احساس ملکیت یک احساس فطری ودرونی است که خداوند در باطن همه انسانها آن را قرار داده است ومنکر شدن این امر منکر شدن اصلی از اصول فطرت است ودر عالم خارجی قابلیت اجرا را ندارد، لیکن خود این کمونیستها توانستند با کلمات خویش سالیان متعددی مردم را فریب دهند وهمچنین مسیحیان آمدند تا سخن از طهارتی بدهند که مخالف با فطرت انسانی باشد وادعا کردند که انسان طاهر وپاک نباید ازدواج نماید تا اینکه با منع نمودن این امر بعد از سالیان مسائل ناپسند وفساد را حتی در داخل کلیساهای خود منتقل نمود برای اینکه منکر فطرت شدند، حال ممکن است شخصی این سؤال را مطرح نماید که شاید کلمات شما که ادعا میکند اسلام یک فردوس دنیوی است که اگر اجرا شود بشریت را به سعادت در دنیا میرساند، ممکن است کلمات شما نیز مانند کمونیستها ومانند مسیحیان منکر ازدواج باشد از کجا ثابت میکنید که قوانین شما مثل آنها نباشد؟ 

در جواب باید بگوییم :که غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، ودعاهای مردم شبانه روزانه برای قرب ظهور اگر دعای آنها موافق با عملشان نباشد دعاهایشان مستجاب نخواهد شد، یعنی شخصی که دعا میکند تا ظهور مولا عج به وقوع بپیوندد در حالیکه خود از جمله مفسد وظالم باشد ویا خود از جمله کسانی است که حقوق دیگران را پایمال میکنند سپس دعا میخوانند تا ظهور مولا نزدیک تر شود این دعا به هیچ وجه مستجاب نخواهد شد.

امر دوم این است که بشریت در طول زمانها ادعاهای بسیاری انجام دادند وهر قومیت وملیّت ودین ومذهب در هر زمان ادعاهای بسیاری انجام دادند وسخن از اجرای عدالت وقسط در بین مردم کردند و قانونهای بسیاری در ضمن سالهای متمادی نوشته شد که هر قانونی ادعا کرد که اوست که میتواند سعادت دنیویی را برای مردم محقق سازد در حالیکه تاریخ ثابت کرد که هر چه به عنوان قانون نوشتند وهر چه ادعا کردند همه چیزی نبود جز کلماتی که هدف از این کلمات رسیدن به مقام وقدرت برای آنها بود وهیچ کدام واقعا به هدف سعادت بشریت شعار نمیدادند پس باید در آخر الزمان شخصی بیاید که کل کره زمین را مملو از قسط وعدل گرداند تا حجت الهی بر تمامی بشریت به اتمام رسد از زمان حضرت آدم علیه السلام تا آخر الزمان وخداوند به مردم ثابت نماید که دین الهی فقط یک تئوری غیر قابل اجرا نبود بلکه قانونی بود که در کل زمین قابلیت اجرا را داشت ومشکل اساسی در قوانین الهی نبود بلکه مشکل در خود مردم بود تا اینکه در روز قیامت انسانی نتواند بگوید که قانون الهی قابلیت اجرا را نداشت بلکه بر همه مردم ثابت گردد که قانون الهی قابلیت اجرا را داشت لیکن خود مردم در طول سالهای گذشته نخواستند که قانون عدل الهی در بین مردم اجرا گردد وبه این شکل حجت بر تمامی مردم تمام خواهد شد.

ممکن است در این ضمن سؤال دیگری مطرح گردد وآن این است که رسول گرامی اسلام که خود صاحب رسالت الهی است وهمچنین نفس رسول خدا ص یعنی امام علی ع وأنفسنا وأنفسکم همانگونه که آیه قرآنی در حق امام علی ع بیان کرد نتوانستند در زمان خود قانون الهی را اجرا نمایند چگونه شما ادعا میکنید که این قانون الهی در آخر الزمان به وسیله آخرین امام به اجرا در خواهد آمد؟ در جواب میگوییم که خداوند متعال وقتی امری را بخواهد همه اسباب این امر را نیز مهیا خواهد کرد نه اینکه این به این معنا باشد که والعیاذ بالله رسول گرامی اسلام قادر نیست که قانون عدل الهی را اجرا کند ویا اینکه امام علی ع نمیتواند این قانون را در خارج اجرا کند بلکه این به این دلیل است که در زمان آنها مردم هنوز آمادگی برای اجرای قانون الهی به شکل کامل را نداشتند هنوز باطن انسانها مملو از جهل وکینه ورزی بود، هنوز مردم در مسائل علمی به مرحله ای نرسیده بودند که بتوان قانون الهی را به شکل کامل بر آنها اجرا کرد پس باید غربالی الهی در طول سالیان طولانی این امت را در زیر سختی ها ومشکلات وفتنه های متعددی غربال نماید تا صالح از طالح شناخته وممیز گردد تا اینکه مردم به مرحله ای برسند که از همه انسانهایی که شعار عدالت وآزادی سر میدهند خسته شوند ودیگر هیچ شخصی را باور نداشته باشند و وقتی که مردم خسته شوند از تمامی شعارهای غیر واقعی به هر اسم ویا مذهب وقومیت ودینی که باشد در این حال وقتی مردم مأیوس شوند وواقعا از خدا بخواهند که منجی بشریت را برای آنان بفرستد تا نجات بخش آنان باشد واین دنیا نباید دعای زبانی باشد بلکه باید دعایی باشد که از اعماق باطن وضمیر آنان برخواسته باشد در این حال است که خداوند متعال دعوت آنان را خواهد پذیرفت و ولی امر وصاحب زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را برای هدایت بشریت خواهد فرستاد پس ظهور ولی امر در واقع ارتباط به ما دارد وقتی که مردم آمادگی این امر را داشته باشند وبه مرحله اعتدال خود برسند در این حالت است که ظهور فرا خواهد رسید ولحظه موعود به وقوع خواهد پیوست ودر این حال است که مردم خواهند توانست بین انسان راستگو وغیر راستگو فرق بگذارد وخواهند توانست حق از باطل را تشخیص دهند ودر آن وقت است که ظهور فرا خواهد رسید واز خداوند میخواهیم که در این زمانی که بلا از همه طرف بشریت را فرا گرفته است بلایی که از همه لحاظ همه مردم را فراگرفته است و فقر وظلمی که کل جهان را پر کرده است ومشکلاتی که همه مردم را خسته کرده است دعا میکنیم که شاید این روزها روزهای قبل از فرج الهی باشد تا فرج الهی فرا رسد و حقیقت الهی عیان و روشن گردد.

أقولُ هذا البحثُ وهوَ بحثُ الإمامة من توابع النبوة: این بحث که بحث امامت است در واقع از توابع نبوت محسوب میشود برای اینکه امامت از متفرعات ولایت رسول خدا ص است و ولایت رسول خدا از متفرعات ولایت خداوند است وقتی که خداوند فرمود انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون، و ولایت فقهائی که بر سیرت وسنت پیامبر وآل پیامبر حرکت میکنند نه هر فقیهی، یعنی آن علما وفقهائی که به شکل واقعی سیرت وسنت پیامبر وآل پیامبر ص را در خارج اجرا میکنند نه آنانی که فقط شعار سر میدهند ودر عمل بر خلاف آن عمل مینمایند، (والإمامة رئاسةٌ عامة فی أمور الدین والدنیا) برای اینکه امامت ریاست وسلطه ای عام که شامل دنیا وآخرت میگردد نه اینکه امری باشد که فقط مرتبط به آخرت است، (لشخصٍ إنسانی) یعنی برای یک شخص این امامت محقق میشود، به هیچ وجه امامت در یک زمان برای دو شخص نخواهد بود واگر دو امام در یک زمان داشته باشیم یکی از آنان باید ساکت باشد واوامر امام قبل از خود رااجرا نماید، وبرای بیان معنای امامت در اینجا از جنس قریب ونسبت سخن میگوید، در واقع اینگونه تعریفها فقط اموری هستند که معنا ومفهوم امامت را برای ما نزدیک کنند نه اینکه اینها واقعا تعریف امامت باشند برای اینکه فطرت انسانی میگوید که حتی افرادی که در مناطق دور دست زمین زندگی میکنند در بین خود شخصی را به عنوان رئیس قبیله انتخاب میکنند تا آنان را هدایت نماید این یک امر فطری وباطنی است، (فالرئاسة جنسٌ قریب) ریاست یک جنس قریب است برای اینکه شامل هر گونه ریاستی میشود برای اینکه جنس عام است پس شامل ریاست دنیوی واخروی وسیاسی وغیره میشود، پس این یک جنسی است که انواع متعدد از ریاستها در زیر این جنس قرار میگیرند (والجنسُ البعید هو النسبة) وجنس دور یا بعید یک نسبتی است که بین امام و رعیت یعنی مردم قرار میگیرد؛ در باب مقولات عشر بیان شد که مقولات ده تا هستند اول جوهر ودر زیر جوهر 5 نوع قرار میگیرد صورت وماده وجسم ونفس وعقل- پس جوهر در مقابل 9 عارض، کم وکیف مقولاتی هستند که نسبت ندارند یعنی مقولات مستقلی هستند بقیه مقولات هفتگانه دیگر در همه آنها مسئله نسبت ملاحظه شده است مثلا أین مقوله ای از مقولات است ومقولات اجناس عالیه ای هستند که در زیر هم قرار نمیگیرند لیکن گفتند که یک مفهوم عرضی وجود دارد که همه این مقولات را در زیر پوشش خود قرار میدهد مثلا میگوییم أین در واقع نسبت شیئ به مکان است، ومتی نسبت شیئ به زمان است ، ووضع نسبت اعضا یکی با دیگری است، ونسبت آنها نسبت به خارج است، پس این مقولات به شکل عرَضی مفهوم نسبت از آنها گرفته شده است پس أین و وضع ومتی والجده مثل وضع عمامت بر سر، این هم در واقع در آن نسبت استفاده شده است یعنی نسبت یک امر در مقابل چیزی که محیط به آن است، واضافه وفعل وانفعال اینها همه مقولات نسبی هستند پس در همه اینها نسبت از آنها استفاده شده است ودر اینجا میخواهد این را بگوید که ریاست جنس قریب است در مقابل هر امری که ریاست نیست، الآن میخواهد این را بگوید (والجنسُ البعید هو النسبة) یعنی جنس بعید همان نسبتی است بین حاکم ومحکوم، نسبت به راعی ورعیت است، نسبتی است که بین دو طرف مرتبط به هم است، (وکونُها عامةً فصل یفصلها عن ولایة القضاة والنواب فی أمور الدین) و وقتی که بیان نمود که این یک ریاست عام وشاملی است درواقع این ریاست را از ریاست اخروی که مرتبط به قاضیان ونائبان امور دین است جدا کرد، یعنی میخواهد بگوید که این ریاستی است که شامل همه مسائل میشود چه دنیا وچه آخرت وفقط امری نیست که مرتبط به شؤون وامور آخرت باشد، اگر مثلا تصور کنیم که شخصی الآن همه دنیا را در زیر سلطه خود دارد این نوع ریاست یک ریاست دنیویی است لیکن ریاست امامت یک ریاستی است که اعم از دنیا است بلکه شامل دنیا وآخرت میشود،برای چه ریاست امام یک ریاست عام وشاملی است، بیان نمود برای اینکه کامل تر از این نوع ریاست دیگر ریاستی وجود ندارد، وکونها یعنی وکون اینکه این ریاست عامةً یعنی عام وشامل است فصلٌ یفصلها عن ولایة القضاة برای اینکه ولایت یک انسان قاضی در زیر نظر ولایت امام است، و ولایت فقهاء ونائبان امام در واقع در زیر نظر ولایت امام معصوم علیه السلام، ووقتی که امام سلطه کامل داشته باشد در این حال بقیه ولایتها وسلطه ها به او باز میگردد یعنی چه سیاسی واقتصادی و دینی ودنیوی ویا اخروی باشد، ( والنواب فی أمور الدین والدنیا بیانٌ لمتَعَلَقها) ونائبانی که در امور دنیوی واخروی عمل میکنند در واقع اینها بیانی است برای مسائلی که این ولایت را در زیر پوشش خود قرار میدهد (فإنها کما تکونُ فی الدین فکذا فی الدنیا) یعنی همانگونه که این ولایت یک ولایت دینی است به همین شکل این ولایت مخصوص مسائل دنیوی نیز هست، (وکونها لشخصٍ إنسانی فیه إشارة إلی أمرین) و وقتی که بیان کردیم که این ولایت باید برای یک شخص معین باشد در واقع اشاره میکند به دو امر اساسی- 

الأمرُ الأول: أنَ مستَحقَها یکونُ شخصا معینا معهودا من الله تعالی: امر اول این است که شخصی که مستحق این ریاست است یک شخصی است که از جانب خداوند متعال تعیین شده باشد (ورسوله لا أیَّ شخص اتفق) یعنی آنکه از جانب خدا و رسول خدا مشخص شده باشد نه هر انسانی که مردم به اتفاق نظر او را انتخاب کرده باشند، وقتی که این ریاست یک ریاست دینی ودنیوی باشد یعنی ریاستی است که از او خواسته میشود هم همه شؤونات دنیا را بداند وهم همه شؤونات آخرت را باید به شکل کامل بداند وحافظ حکمت علمی وحکمت عملی در آن واحد باشد چه شخصی میتواند اعماق وباطن انسانها را بداند تا بتواند شخص مناسب را در جایگاه مناسب قرار دهد پس احتیاج به شخصی طاهر وپاک دارد که روحش از همه شؤونات دنیوی مترفع باشد یعنی هیچ اهمیتی به شأنی از شؤونات دنیا نداشته باشد پس اینگونه شخص باید از جانب خداوند معرفی شود برای اینکه فقط خدا است که باطن انسانها را میداند واشخاص طاهر وپاک و عالم ودانا ومناسب را میشناسد وبشریت قادر نیستند که از طرق ظاهر چنین شخصی را انتخاب کنند برای اینکه احاطه به باطن افراد ندارند والحمد لله رب العالمین. 

Read more →


شرح باب حادی عشر درس 97- صفاتی که پیامبران الهی نباید داشته باشند

شرح باب حادی عشر

شرح باب حادی عشر درس 97- صفاتی که پیامبران الهی نباید داشته باشند

شرح باب حادی عشر درس 97

المبحثُ الخامس فی أن النبی یجب أن یکون منزّهاً عن دنائة الآباء وعهر الأمهات وعن الرذائل الخُلقیة والعیوب الخَلقیة لما فی ذلک من نقص فیسقط محلُهُ من القلوب والمطلوب خلافه: یکی از مسائلی که به عنوان قواعد اساسی در مسائل نبوت محسوب میشود این است که همه پیامبران الهی باید منزه باشند از هر گونه دنو از لحاظ پدر وهر گونه والعیاذ بالله منکر ویا عمل ناپسند از لحاظ مادران وهمچنین باید کامل باشد از لحاظ اخلاقی یعنی دارای همه مکارم اخلاقی باشد وهمچنین باید عیب در شکل نیز نداشته باشد زیرا همه این امور از جمله منفرات هستند مردم را از او دور میکنند پس باید نسب او کامل باشد هم از لحاظ پدران ومادران وهم از لحاظ ذات باید کامل باشد یعنی در بالاترین مرتبه از مکارم اخلاق باشد وهمچنین باید عیبهای جسمی نداشته باشد اگر مثلا از لحاظ نسب وخانواده از جمله خانواده های غیر محترم در بین مجتمع محسوب میشد در این حال مردم او را پایین وساقط میبیینند وبه او احترام نمیگذارند، این از لحاظ مردم لیکن در بسیاری از مسائل نظر ورأی مردم هم آنچنان مهم نیست برای اینکه مردم هر انسانی که قوی باشد یعنی دارای سلطه وجاه ومقام باشد از او تبعیت میکنند وبه دنبال او میروند ودر بسیاری از مواقع قابلیت تشخیص بین افراد را هم ندارند همانگونه که در زمان پیامبر ص مثلا بعضی از مردم به سراغ مسیلمه کذاب وسجاح رفتند، پس اصل قضیه مردم نیستند برای اینکه مردم هر کسی که حاکم ومتسلط باشد از او پیروی میکنند حال فرقی نمیکند که این شخص امام علی ع باشد یا معاویه مثلا، حجاج بن یوسف ثقفی باشد یا یک انسان عادل و متقی، مادامی که شخص در سلطه است مردم به دنبال او هستند واو را تأیید میکنند، مردم به شکل گروه گروه به سوی مدینه روانه میشوند برای پیامبری که پیروز شد ومکه را فتح نمود، وبه او نسبت جنون وسحر میدهند وقتی که دارای قدرت وسلطه وشهرت نباشد پس مقیاس اساسی مردم نیستند بلکه مقیاس اساسی کمال است وخداوند متعال میخواهد که پیامبرانش از همه لحاظ در کمال باشند هم از لحاظ نسل ونسب وخانواده وهم از لحاظ ذات یعنی اخلاق وهم از لحاظ شکل خارجی نباید دارای عیوبی باشند که از مقام ومنزلت آن پیامبر بکاهد.

  • (أقولُ لما کان المطلوبُ من الخلق هو الانقیاد التام للنبی ص وإقبال القلوب علیه وجبَ أن یکونَ النبی متصفا بأوصاف المحامد من کمالِ العقل و الذکاء و الفطنة وعدم السهو وقوة الرأی والشهامة و النجدة والعفو والشجاعة والکرم والسخاوة والجود والإیثار والغیرة والرأفة والرحمة والتواضع واللین وغیر ذلک) وقتی که مطلوب از ارسال پیامبران این است که مردم از او پیروی کنند وبه سوی او توجه داشته باشند واجب شد که پیامبر باید همه صفات خوب وپسندیده را داشته باشد از جمله این اوصاف اين است كه شخص عاقل باشد هوشمند ویا تیز هوش باشد وبصیرت وکیاست داشته باشد فراموش نکند ، قدرت در رأی داشته باشد بزرگواری وعزت نفس داشته باشد دلاور باشد وبه یاری مردم محتاج ومستمند بشتابد، بخشنده وشجاع باشد سخاوت در بیان وعطا ومال داشته باشد ایثار بکند وانسان غیور باشد در مسائل دین رأفت ورحمت داشته باشد وبا همه این صفات متواضع باشد ودر کلام با خشونت وتندی با مردم صبحت نکند وبسیاری از صفات دیگر یعنی منزه از هر امری که سبب نقص میشود باشد .

  • (وأن یکونَ منزها عن کلِ ما یوجبُ التنفیرَ عنه) ودور باشد از هر امری که سبب نفرت مردم از او میشود (وذلکَ إما بالنسبةِ إلی الخارجِ عنه فکما فی دنائة الآباء وعهر الأمهات)واز این مسائل اگر از لحاظ خارج وظاهر باشد یعنی امری که خارج از ذات ونفس او باشد همانگونه که در طاهر بودن نسل چه از لحاظ پدر وچه از لحاظ مادر ودر این حال شخص از لحاظ مردم ناقص خواهد بود واین امر از عظمت مکانت او در مقابل مردم میکاهد اگر از یک خانواده شریف وعفیف نباشد.

  • (وأما بالنسبة إلیه فإما فی أحواله فکما فی الأکل علی الطریق ومجالسة الأراذل وأن یکون حائکا او حجّاما او زبّالا او غیر ذلک من الصنایع الرذیلة) واما از لحاظ نفس وذات پیامبر، مثلا خوردن غذا در وسط راه جایی که مردم راه میروند این امر از مکانت وهیبت پیامبر میکاهد همانگونه که شوخی وخنده بسیار زیاد از کرامت انسان میکاهد یعنی بسیاری از امور حتی اگر در دین از جمله امور محرم نباشند لیکن از وقار وکرامت وهیبت شخص میکاهند پس پیامبر نباید دارای اخلاق ورفتاری باشد که از کرامت وهیبت او بکاهد یعنی متواضح بودن امری کاملا مختلف از پایین آوردن از کرامت وشخصیت فرد است یک مرتبه شخص متواضع است ویک مرتبه اعمالی را انجام میدهد که فقط مردم پست ورذیل انجام میدهند در این حال دیگر این تواضع محسوب نمیشود بلکه از مکانت پیامبر واحترام او در بین مردم میکاهد - واز جمله امور ناپسند برای پیامبر نشستن با انسانهای پست فطرت هست نه نشستن با انسانهای محتاج ونیازمند بلکه با انسانهایی که کرامت واحترام ندارند وهر عمل پست وناپسندی را انجام میدهند که این امر از کرامت او میکاهد.

  • بعضی از انواع شغلها در هر زمانی مردم به آنها به روش مختلفی نگاه میکنند یعنی ممکن است که شغلی در یک زمان از جمله اعمال پایین وپست باشد ودر زمانی دیگر اینگونه نباشد، وممکن است بعضی از اعمال باشد که از لحاظ ذاتی ناپسند باشند که در این حال بر پیامبر الهی هستند که از این نوع شغل وکارها نیز دوری جویند که در این کتاب بعضی از انواع این کارها را ذکر کرده مثلا ریسیدن یا دوختن حال ممکن است این نوع عمل در بین مردم یک زمان از جمله اعمال ناپسند باشد ودر بین بسیاری از مناطق اینگونه نباشد وهمچنین کسی که حجامت میکند برای مردم و کسی که زباله های مردم را جمع آوری میکند، وبسیاری از اعمال دیگر که از جمله شغلهایی محسوب میشوند که از کرامت انسان میکاهند پس در این حال بر پیامبر هست که اعمالی که از لحاظ مردم یک اعمال پایین هستند را انجام ندهد حتی اگر این نوع شغل به ذات خود یک شغل بد وناپسندی نیست لیکن عامه مردم اینگونه آن را میبینند باید دوری نماید.

  • (وأما فی أخلاقه فکالحقد والجهل والحسد والفضاضة والغلظة والبخل والجبن والمجون والحرص علی الدنیا والإقبال علیها ومراعات أهلها ومعافاتهم فی أمر الله وغیر ذلک من الرذائل):

  • واما از لحاظ اخلاقی نیز باید بدور باشد از کینه ورزی وجهل ونادانی وحسادت ورزیدن و وخشونت و بخل وترس وبزدلی و همچنین وقاحت و بی بند وباری وگستاخی وحرص بر دنیا داشتن وتوجه به شکل کامل در امور دنیوی واینکه مردمی که دارای مال وثروت هستند را به خاطر مال وثروت احترام ومراعات نماید وبین آنها وبین فقرا در اوامر الهی فرق بگذارد وبسیاری از رذایل دیگر.

  • واما از لحاظ شکل وظاهر خارجی او: (وأما فی طباعه فکالبرص والجذام والجنون والبکم والبله والأُبنة لما فی ذلک من النقص الموجب لسقوط محله من القلوب) بسیاری از بیماریها را نباید پیامبر الهی داشته باشد مثل مرض برص یا پیسی که یک لایه سفید بر پوست انسان قرار میدهد ویا مرض جذام وجنون ودیوانگی ویا اینکه ناشنوا باشد وبسیاری از امراض دیگر که موجب نقص در قلبهای مردم میشود اینها را باید پیامبر الهی نداشته باشد. 

الفصلُ الرابع فی الإمامة وفیه مباحث وفائدة: 

  • فصل چهارم در امامت هست (قال الله تعالی واذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس إماما قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین) امامت کمال نبوت است وپیامبران بزرگ وعظیم الهی هم نبی هستند وهم إمام، ممکن است شخصی این سؤال را مطرح کند که شما مقام امامت را از مقام نبوت بالاتر میبرید با این کلمات، میگوییم کسی تصور نکند که رسول گرامی اسلام امام نبودند بلکه رسول گرامی اسلام بالاترین مقام امامت وولایت را دارا هستند هم پیامبر هستند وخاتم الانبیاء وهم امام مردم هستند برای اینکه ایشان امام همه امامان علیهم السلام هستند.

  • در بحث نبوت بیان نمودیم که نبوت لطفی است الهی که خداوند متعال در حق بندگان خود انجام میدهند که برای هدایت آنها پیامبر میفرستند وامامت نیز لطفی است الهی برای اینکه به وسیله امامت هستند که میزان دین ومسائل اساسی آن حفظ میگردد، برای اینکه به وسیله امامت رسالت الهی شرح وتبیین میشود، مکه مکرمه در سال 9 هجری فتح شد ومردم بعد از فتح مکه به شکل فوج فوج یعنی گروه گروه وارد دین اسلامی شدند واینها افرادی بودند که چیزی از دین وشریعت الهی نمیدانستند یعنی هنوز وقت نداشتند تا مسائل مرتبط به حلال وحرام الهی را متوجه شوند چه برسد به فهم ابعاد رسالت وشریعت آسمانی، اینها هنوز مسائل اولیه دین را نمیدانند چه برسد به اسرار علم الهی وتفسیر قرآن مجید وفهم ابعاد دقیق رسالت الهی، واینها هنوز معنای مکارم اخلاق وچگونه زیستن را نمیدانند 

  • وبه همین دلیل است که بعد از وفات رسول گرامی اسلام منقلب گشتند، خداوند متعال بعد از رسول گرامی اسلام خواستند که مردم ابعاد رسالت الهی وچگونگی اجرای این دین را به وسیله نقباء یعنی منتخبان الهی بعد از رسول اسلام به مردم یاد دهند وآن را در خارج در بین بشریت اجرا نمایند تا مسائل اساسی دین و مکارم اخلاق وابعاد رسالت و اسرار مخفی دین برای همه به شکل روزمره تکرار گردد تا مردم را قدم به قدم به سوی کمال وعلم رهنمایی کنند وهر امام بعد از امام قبل از خود این حقیقتها را تکرار نماید ومردم را با آنها آشنا سازد تا همه بتوانند حقیقت این دین عظیم را بیابند وآن را در خارج اجرا نمایند، واین دین عظیم الشأن از مرحله اول عمل نمودن به آن به مرحله ملکه نفسانی در اذهان وباطن همه مردم تبدیل گردد واز ملکه ای نفسانی به فرهنگ یک مجتمع وامت تبدیل شود، این چیزی است که لطف لامتناهی الهی برای مردم وبندگان خواستار است، برای اینکه وقتی هر عملی از مرحله تکلیف به مرحله فرهنگ یک امت تبدیل شود مردم به شکل طبیعی آن را انجام میدهند ودیگر احساس نمیکنند بر گردن خویش تکالیف الهی را به سختی حمل مینمایند برای اینکه خداوند منان میخواهند که دین الهی به عنوان یک دین آزاد تبدیل شود که همه مردم با رضا واراده خویش از آن تبعیت میکنند نه اینکه به وسیله زور شمشیر وقدرت حکومتها به زور بر مردم تحمیل شود، خداوند متعال دین الهی را بازگشت به فطرت برای مردم خواست تا واقعیت نفس خویش را بیاد آورند به وسیله تربیت وهدایت نقبای پیامبر ص یکی پس از دیگری تا حقیقت و واقعیت رسالت الهی را برای مردم شرح دهند وکلمه سبع و سبعون یعنی هفت وهفتاد قابلیت زیاد شدن به شکل لامتناهی را بیان میکنند پس این در واقع سلسله ای است که قابلیت زیاد شدن به شکل لامتناهی را دارد، قرآن دارای 77 بطن یعنی معانی مخفی وپنهان است وبطون در واقع اعماق وابعاد لامتناهی قرآن مجید هستند که این معانی عمیق ودقیق را آن انسانهایی که به شکل فوج فوج وارد اسلام شدند نمیدانند اینها فقط در مجال حرام وحلال اموری را یادگرفتند در حالیکه کلام ما در ابعاد واعماق رسالت الهی است وقرآن مجید دارای ابعاد لامتناهی  برای اینکه اولیای الهی ابعاد واعماق قرآن مجید را میدانند وخداوند متعال کل یوم هو فی شأن هست پس قرآن که حکایت از کلام حق تعالی میکند باید مسایرت با ایام ربوبیت داشته باشد یعنی دائم الفضل علی البریه هست، پس این اعماق عظیم احتیاج به متخصصین در این مجال دارد نه آن انسانهایی که حقیقت را نمیدانند بلکه باید مرتبط به انوار الهی باشند تا بتوانند مسایرت با ایام ربوبیت داشته باشند وحقیقتها را برای مردم متناسب با زمان ومکان بازگو نمایند پس خداوند متعال خواست تا 12 امام یکی پس از دیگری بیایند وحقایق دین الهی وابعاد رسالت را برای مردم بازگو نمایند تا دین الهی به فرهنگ یک مجتمع تبدیل گردد تا دین الهی احتیاج به اجرای قانون در زیر سلطه شمشیر نداشته باشد بلکه همه مردم دین را میدانند واحکام وتفسیر ومعانی قرآن برای همه واضح وآشکار است در این حال مردم خود عمل میکنند واحتیاج به قدرت واجبار وجود نداشته باشد.

  • (الأول الإمامة ریاسة عامة فی أمور الدین والدنیا) در جمله اول میخواهد یک نکته مهم را بیان نماید وآن این است که امامت یک رسالت عامی است که هم شامل مسائل دنیوی انسان میشود وهم شامل مسائل اخروی انسان میشود، یعنی فقط امری نیست که ارتباط به آخرت داشته باشد بلکه در مورد شؤون این دنیا ومسائلی که ارتباط به این دنیا دارند بحث میکند، (لشخصٍ من الأشخاص) یعنی در هر زمانی خداوند یک شخص یک فرد را به عنوان امام قرار میدهد در آن واحد دو امام نمیتوانیم داشته باشیم- 

  • حال ممکن است شخص سؤال نماید ما در یک زمان هم امام حسن مجتبی ع را داشتیم وهم امام حسین ع را داشتیم وهر دو در یک زمان بودند؟ میگوییم در زمان امام حسن مجتبی ع به هیچ وجه امام حسین ع بدون برادر خویش امری را بیان نمینمودند بلکه اوامر امام حسن مجتبی ع را اجرا میکردند همانگونه که امام علی ع در زمان رسول اسلام ص اوامر پیامبر ص را اجرا میکردند، پس امامت در زمان امام حسن مجتبی ع به آن حضرت باز میگشت وباید از او اطاعت کنند وعمل درست را آن حضرت در زمان خودشان انجام دادند نه اینکه تصور کنیم که اگر در آن زمان امام حسین ع امامت را داشتند پس بر ضد معاویه قیام میکردند وصلح انجام نمیدادند میگوییم خیر- مصلحت زمان اقتضا میکرد که صلح انجام بگیرد همانگونه که خود امام حسین ع هیچ جنگی با معاویه انجام ندادند تا اینکه معاویه از دنیا رفت وفرزندش یزید به حکم نشست (لشخصٍ من الأشخاصِ نیابةً عن النبی) یعنی امامت جانشینی پیامبر ص هست یعنی یک انسانی را خداوند انتخاب میکند که جانشین پیامبر ص باشد (وهی واجبة عقلا) وامامت یک لطف الهی است ولطف الهی از لحاظ عقل واجب است همانگونه که نبوت یک لطف پنهان الهی است همانگونه که در فصل نبوت بیان کردیم امامت نیز لطفی است الهی پس واجب است از لحاظ عقل، (فإنا نعلمُ عقلا أنَّ الناسَ إذا کان لهم رئیسٌ مرشدٌ مطاع) برای اینکه ما از لحاظ عقل میدانیم که اگر مردم رئیس ومرشدی داشتند که از او اطاعت بکنند (ینتصفُ للمظلومِ من الظالم) که حق مظلوم را از ظالم میگرفت (ویردعُ الظالمَ عن ظلمه) یعنی مانع میشد که ظالم به مردم ظلم بکند، جلوی ظلم ظالمین را میگرفت (کانوا الی الصلاحِ أقرب ومن الفساد أبعد) در این حال مردم به صلاح وامور درست نزدیک تر میشدند واز فساد وهر عمل ناپسند دیگر دور میگشتند (وقد تقدم أن اللطفَ واجب) ودر گذشته بیان کردیم که لطف یک امر واجبی است در جلسه آینده از همین جا بقیه بحث را کامل خواهیم کرد. 

Read more →


شرح باب حادی عشر درس 96- پیامبران از اول عمر تا آخر عمر معصوم هستند

شرح باب حادی عشر

شرح باب حادی عشر درس 96- پیامبران از اول عمر تا آخر عمر معصوم هستند

شرح باب حادی عشر درس 96

المبحثُ الثالث فی أن النبی معصوم من اول عمره إلی آخره: الثالث فی أنهُ معصومٌ من اولِ عمُره إلی آخره لعدم انقیاد القلوب إلی طاعة مَن عُهِدَ منهُ فی سالفِ عمره أنواع المعاصی والکبائر والصغائر وما تنفُر النفسُ منه): مبحث سوم این است که پیامبر باید از اول عمر تا آخر عمر معصوم باشد برای اینکه اگر اینگونه نباشد در این حال مردم از او پیروی نمیکنند زیرا شخصی که در گذشته انواع گناهان کبیره وصغیره را مرتکب شده باشد نفوس بشریت دیگر دوست ندارند از او پیروی بکنند، مردم به شکل طبیعی دوست دارند از شخصی پیروی بکنند که خودش نه در گذشته ونه در حال ونه در آینده گناه میکند پس این احساس که از شخصی دارند پیروی میکنند که در گذشته خود گناهکار بوده احساس نفرت به آنها میدهد - 

  • أقولُ ذهبَ القائلون بعصمتهم= افرادی که در مورد عصمت پیامبران سخن گفتند- فیما نقلناهُ عنهم الی اختصاصِ ذلکَ بما بعدَ الوحی وأما قبلَهُ فمنعوا عنهم الکفر والإصرار علی الذنب) بعضی ها تصور کردند که وقتی گفته میشود پیامبران معصوم هستند یعنی وقتی که شخص به مقام نبوت میرسد در این حال معصوم میشود، در جواب باید بگوییم که عصمت در واقع معتدل بودن سرشت وفطرت انسانی است وآنها انسانهای فطری هستند وشخصی که حجابهای ظلمانی نداشته باشد این معنای عصمت هست وآنها انسانهایی هستند که در حجابهای ظلمانی زندگی نمیکنند برای اینکه آنها به وسیله فطرت سالم وعقل کامل حقیقتها را درک میکنند این مرحله حقیقت زندگی آنها است یعنی آنها قبل از مرحله رسالت الهی در عقل کامل وفطرت سالم زندگی میکردند که هیچ حجابی جلوی مشاهده حقیقت را برای آنها نگرفته بود

  •  سپس بعد از آن مرحله رسالت الهی میاید برای بیان دین - پس مرحله در فطرت زندگی کردن آن ذات آنها را تشکیل میدهد و مرتبه عقل کامل حقیقت آنها است واین ارتباطی با نزول رسالت الهی ندارد، و وقتی اینگونه بودند پس مکان مناسبی برای نزول وحی الهی به شمار میرفتند - 

  • (وأما قبلَهُ فمنعوا عنهمُ الکفرَ والإصرار علی الذنب) لیکن قبل از مرحله نبوت کفر را بر آنها منع کردند ومنع کردند که آنها افرادی هستند که اصرار میورزند برای گناه کردن- پس بعضی ها تصور کردند که مرحله عصمت مرحله ای ایست که بعد از وحی میاید لیکن آنها قبل از مرحله وحی کافر نبودند واصراری هم برای انجام گناهان نداشتند- 

  • (وقالَ أصحابُنا الإمامیة بوجوبِ العصمةِ مطلقاً قبلَ الوحی وبعده إلی آخر العمر والدلیل علیه ما ذکرهُ المصنّفُ وهو ظاهر) لیکن مذهب امامیه یعنی اثنا عشریه گفتند که باید عصمت به شکل مطلق وجود داشته باشد قبل از مرحله وحی وبعد از مرحله وحی تا آخر عمر آن پیامبر ودلیلشان بر این امر همان دلیلی است که مصنف ذکر کرد وقتی بیان نمود - لعدمِ انقیادِ القلوب إلی طاعة من عُهدَ منه فی سالفِ عمره أنواع المعاصی الکبائر والصغائر وما تنفُرُ النفسُ منه- 

  • وهو ظاهرٌ: یعنی واین کلام بسیار واضح وروشن وبدیهی است-

  • (وأما ما وردَ فی الکتابِ العزیز والأخبار مما یوهمُ صدور الذنب عنهم فمحمولٌ علی ترک الأولی جمعاً بینَ ما دلَّ العقلُ علیه) بعضی ها این اشکال را وارد میکنند که شما چگونه در مورد عصمت پیامبران سخن میگویید در حالیکه خود قرآن مجید در مورد گناهان پیامبران سخن گفت وقتی که مثلا فرمود (و وجدکَ ضالا فهدی) - فعصی آدمُ ربَهُ فغوی- در درسهای گذشته به شکل مختصر در مورد گناهان پیامبران مطالب را ذکر کردیم ودر اینجا دیگر تکرار نمیکنیم-  لیکن میگوییم ممکن است در مورد حضرت آدم علیه السلام به معنای ترک اولا باشد وممکن است به معنای ترک اولا هم نباشد برای اینکه آدم ع در بهشت زندگی میکرد نه در دنیای تکلیف واوامر الهی ودر آنجا چیزی به عنوان تکلیف وجود نداشت بلکه کلام یک کلام ارشادی بود- پس ما نمیگوییم که حضرت آدم ع ترک اولا کرد بلکه میگوییم که او در بهشت الهی بود ودر آنجا مکانی برای تکالیف الهی نیست وهر چه بود مجرد ارشاد بود وحضرت آدم ع وقتی که مخلوق شد میدانست که خلیفه الهی است در زمین پس عصیان نکرد به معنای اینکه مرتکب گناهی شد که مخالف با اوامر الهی باشد بلکه گویا آدم ع میخواست یک چند روزی در بهشت استراحت کند وبعد از آن به زمین نزول نماید تا در دار تکلیف به تکالیف الهی عمل نماید ولیکن شوکه شد وقتی که تازه وارد بهشت شده بود واینگونه با مسائل مواجه شد این در واقع یک شوکه الهی بود برای حضرت آدم ع تا وقتی به زمین نزول میکند از همه جهتها آماده باشد وبداند که از همه جهات ممکن است مورد امتحان قرار بگیرد واین در واقع یک لطف الهی محسوب میشود برای اینکه کل وجود حضرت آدم را تکان داد واو را آماده نزول به زمین نمود تا در آمادگی کامل باشد از هر عملی که او را از قرب الهی دور نگه دارد این در مورد حضرت آدم علیه السلام-

  •  لیکن در مورد پیامبر ص ودر مورد امامان معصوم علیهم السلام به هیچ وجه تصور نمیکنیم که ترک اولا بکنند وامثال ذلک پس همانطور که بیان نمودیم این گناهان ذکر شده یا پایین آمدن از مرتبه قاب قوسین او ادنی هست که باید رسول اسلام ص در این مرتبه ومنزلت باشد واین نسبت به رسول اسلام ضلالت شمرده میشود ویا اینکه لمس نمودن حقیقت وآن درک ولمس معنای رابط وحرفی وتبعیت کامل وعدم استقلالیت کل عالم امکانی ولمس قصور ذاتی کل عالم امکانی همانگونه که قرآن فرمود أنتم الفقراء إلی الله تعالی - واین لمس نمودن حقیقت است وآن قصور عالم امکانی است که در واقع گناهی ونقصی است که مانع شناخت خداوند متعال در درجه معرفت کامل است همانگونه که خود بزرگان میفرمایند (الهی ما عبدناک حق عبادتک ولا عرفناک حق معرفتک) این همان ضلالت آنها است که باید قصور عالم امکانی در مقابل وجود مطلق را لمس نمایند ومسائل دیگری وجود دارد که در وقت برای بیان آنها وجود ندارد- 

  • (وأما ما ورد فی الکتاب العزیز والاخبار مما یوهم صدور الذنب عنهم فمحمول علی ترک الأولی جمعاً بین ما دلَّ العقلُ علیه وبین صحةِ النقلِ مع أن جمیع ذلک قد ذکر له وجوه ومحامل فی مواضعه) بینَ ما دلَ العقلُ علیه - با وجود اینکه عقل در مورد عصمت به شکل کامل ما را راهنمایی میکند که باید پیامبران الهی از اول عمر خویش تا نهایت زندگی خود معصوم باشند - وبین صحت نقل یعنی آنچه که از روایتها وآیه های قرآنی ما متوجه میشویم مثل و وجدک ضالا فهدی مثلا وغیره، میگوییم هر امری که در قرآن وروایتها ذکر شده است وظاهر آن مخالف عقل مستقل انسانی باشد در این حال باید آن را تفسیر نمود تفسیری که متناسب با عقل باشد، همانگونه که بیان نمودیم- (وبینَ صحة النقل) یعنی با وجود اینکه مسائل نقل شده در قران و دعاها ومناجات که همه بدون شک درست هستند عکس این امر را به ما نشان میدهند که آنها گناه میکنند، که بیان همه این مسائل در مجال آن ذکر شده است- 

  • (وعلیکَ فی ذلکَ بمطالعةِ کتابِ تنزیه الأنبیاء الذی رتبه السید المرتضی علم الهدی الموسوی وغیره من الکتب ولو لا خوف الإطالة لذکرنا نبذة من ذلک) وبرای واضح شدن این مطلب میتوانی به کتاب تنزیه الانبیاء که سید مرتضی علم الهدی آن را نوشته وجمع آوری کرده است مراجعه نمایی ویا به کتابهای دیگری که در این ضمن سخن گفته مراجعه کنی واگر ترس از طولانی کردن مطلب نداشتیم بعضی از این مطالب را ذکر میکردیم. 

  • المطلبُ الرابع فی وجوبِ أفضلیة النبی من أهل زمانه: در مطلب چهارم میخواهد بیان نماید که پیامبر باید از همه مردم در زمان خود بالاتر وافضل باشد یعنی برتر از همه انسانها در زمان خود باید باشد- 

  • برای چه باید پیامبر در هر زمانی از همه مردم در زمانش با فضیلت تر باشد؟ میخواهد بگوید برای اینکه قبیح است که در یک زمان خداوند پیامبری را انتخاب کرده باشد وبر او وحی نازل میکند ومسؤولیت هدایت مردم را به او میدهد در حالیکه در همان زمان شخصی که از او بالاتر باشد در همان زمان موجود باشد - صدور این امر از جانب خداوند متعال قبیح وناپسند محسوب میشود وخدا به هیچ وجه امر قبیح را انجام نمیدهد- 

  • (قال الرابع یجبُ أن یکونَ أفضلَ أهلِ زمانه لقُبحِ تقدیمِ المفضولِ علی الفاضل عقلا و سمعا قال الله تعالی أفمن یهدی إلی الحق أحقُ أن یتبعَ أمّن لا یهدی إلا أن یُهدی فما لکم کیف تحکمون) پس این امر قبیح است هم از لحاظ عقل وهم از لحاظ سمع یعنی از لحاظ روایتها وآیه های وارد شده در این ضمن، پس قبیح است که این امر اتفاق بیفتد از جانب خداوند متعال، آیا کسی که مردم را به سوی حق دعوت میکند باید مردم از او پیروی کنند یا آن شخصی که نمیتواند مردم را هدایت کند بلکه خود نیاز به هدایت کننده دارد پس چگونه حکم میکنید، پس این یک امر بدیهی است در حالیکه در زمان حکومت خلیفه اول شخصی بلند شد وگفت الحمدُ لله الذی قدّمَ المفضولَ علی الفاضل یعنی حمد خداوندی که شخص پایین تر را بر بالاتر برتری داد واو را به عنوان خلیفه مسلمانان قرار داد- ما میگوییم این خلاف عقل است وخداوند به هیچ وجه چنین امری را انجام نمیدهد- 

  • أقولُ یجبُ اتصافُ النبی بجمیع الکمالات والفضائل: حال بیان میکنیم که هر پیامبری در هر زمانی که باشد باید با فضیلت تر از همه مردم در زمان خود باشد واین یک امر بدیهی است- این یک امری است که شامل همه پیامبران الهی میشود لیکن سخن ما در اینجا در مورد رسول گرامی اسلام هست وقتی که خاتم الأنبیاء هستند و وقتی که سید الانبیاء محسوب میشوند پس در این حال شخصی که از او در منزله بالاتری باشد نه در اولین ونه در آخرین یافت نخواهد شد- یعنی نه در گذشته کسی بوده که از پیامبر با فضیلت تر باشد ونه در آینده شخصی خواهد آمد که از مقام پیامبر ص بالاتر هست برای اینکه ما در اینجا در مورد شخصی که مقید به زمان معینی باشد سخن نمیگوییم این قید زمان در مورد رسول گرامی اسلام صدق نمیکند - به همین دلیل میگوییم در مورد رسول گرامی اسلام برای اینکه سید کائنات واشرف مخلوقات هستند پس نباید کسی با فضیلت تر از او نه در گذشته وجود داشته باشد ونه در آینده بیاید برای اینکه او سید کائنات است.

  • (أقولُ یجبُ اتصافُ النبی ص بجمیع الکمالات والفضائل ویجب أن یکونَ فی ذلک أفضلَ وأکملَ من کل واحد من أهل زمانه لأنهُ یقبُحُ من الحکیم الخبیر أن یقدم المفضول المحتاج إلی التکمیل علی الفاضل المکمَّل عقلا وسمعا)برای اینکه ناپسند است از حکیم خبیر که شخصی را که پایین تر است در مقام سید کائنات ویا در مقابل پیامبر در هر زمانی قرار دهد در حالیکه شخصی که از او بالاتر هست وجود داشته باشد - 

  • (أما عقلاً فظاهر إذ یقبُحُ فی الشاهد أن یجعلَ مبتدئاً فی الفقه مقدَما علی بن عباس وغیره من الفقهاء ویجعل مبتدئا فی المنطق مقدما علی ارسطو ومبتدئا فی النحو مقدما علی سیبویه والخلیل وکذا فی کل فنٍ من الفنون) حال در اینجا میخواهد بگوید که عقل حکم میکند به قبح اینکه شخص فاضل را کنار بگذاریم وشخص پایین تر از او را در مکان او قرار دهیم- إذ یقبحُ فی الشاهد: یعنی قبیح است در این دنیا وامری که در این دنیا عقل به قبح آن حکم میکند بدون شک در نزد خداوند نیز قبیح محسوب میشود - حال در اینجا میخواهد مثال ذکر کند -  همانگونه که در فقه مثلا باید فقیه قرار داد وهمانگونه که در منطق مثلا اگر ارسطو هست باید او را قرار داد ودر نحو وصرف زبان عربی باید سیبویه را قرار داد باید در هر مجالی شخص مناسب که از همه بالاتر است قرار داده شود در اینجا دارد مثال ذکر میکند- پس همانگونه که در این دنیا این امر قبیح است که در مسائل معین شخص غیر متخصص را قرار بدهیم در حالیکه متخصص داریم در مسائل الهی نیز در نزد خداوند قبیح است که شخصی را به عنوان هادی ومرشد مردم قرار بدهد در حالیکه در همان زمان شخصی که از او بالاتر است وجود داشته باشد.

  • (وأما سمعاً فما اشار الیه سبحانه فی الآیة المذکورة وغیرها) واما از لحاظ دلایل سمعی همان آیه قرانی است که در اول بحث به آن اشاره کردیم وآیه های دیگری نیز وجود دارد. مانند هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون- در جلسه آینده آخرین بحث از بحوث نبوت را بیان خواهیم کرد وبعد از آن وارد بحث امامت خواهیم شد والحمد لله رب العالمین- 

Read more →