دلیل دوم برای انجام دادن معجزه از جانب پیامبران چیست؟
وقتی یکی از پیامبران الهی مشاهده نماید که دلیل و برهان و تمامی ادلۀ واضح برای ایمان آوردن افراد کفایت نمیکند در این حال است که از خداوند متعال میخواهد که با اذن او معجزه ای انجام دهد تا جلوی متحدیان را بگیرد ، یعنی کسانی که نبوت آن پیامبر را منکر میشوند و باعث عدم ایمان بقیه مردم میگردند در آن حال است که پیامبر خدا از پروردگارش میخواهد که برای او امر معینی را محقق سازد ، و بدون شک همانگونه که میدانیم، دعوت پیامبران از جانب حق سبحانه مورد استجابت واقع میگردد ودر آن هنگام است که معجزه به وسیله اراده ای الهی بدون واسطه اسباب و مسببات وعلتهای در عالم امکانی محقق میگردد به وسیله حقیقت(کن فیکون) که مشیئت الهی است.
یا اینکه خداوند منان علتهای بالا را بر علتهای پایین درعالم طبیعت مستحکم سازد ، حال فرقی نمیکند که این علتها از علتهای در عالم طبیعت است که در دسترس مردم نیست یا از علتهای عوالم بالاتر باشد که بر عالم طبیعت هیمنت دارند.
در بعضی وقتها این معجزه ها به خاطر هیمنت و سلطانی است که پیامبران الهی دارند ، همانگونه که عفریت که از جن بود قادر بود که عرش بلقیس را احضار نماید سپس آنکه علمی از کتاب داشت آن را در کمتر از یک ثانیه احضار نمود ، که او وصی حضرت سلیمان عليه السلام بود که امکانیتهای علمی او بالاتر از امکانیتهای علمی عفریت بود همانگونه که قرآن بیان میکند: ﴿قَالَ ٱلَّذِی عِندَهُۥ عِلۡمࣱ مِّنَ ٱلۡكِتَـٰبِ أَنَا۠ ءَاتِیكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن یَرۡتَدَّ إِلَیۡكَ طَرۡفُكَۚ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسۡتَقِرًّا عِندَهُۥ قَالَ هَـٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّی لِیَبۡلُوَنِیۤ ءَأَشۡكُرُ أَمۡ أَكۡفُرُۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا یَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیࣱّ كَرِیمࣱ﴾ [النمل ٤٠]
آنکه علم من الکتاب دارد یا آنکه علم کتاب میداند
پس آن افرادی که علم به کتاب دارند از عفریت من الجن و از وصی حضرت سلیمان نیز بالاتر هستند مثل بعضی از پیامبران الهی یا امامان علیهم السلام
در بعضی وقتها علم سبب انجام معجزه میشود و مقصود از علم همان ولایت تکوینی است که پیامبران الهی دارند ، یعنی مشیئت الهی و اذن خداوند وجود دارد لیکن پیامبر از ولایت تکوینی خود برای انجام معجزه استفاده میکند واین ولایت تکوینی از لحاظ سعت یعنی شمولیت ویا ضیقی که دارد از پیامبری به پیامبر دیگر یا امامی مختلف خواهد بود ، پس آن ولایت تکوینی که برای رسول خدا محمد صلى الله عليه وآله باشد ویا برای آن شخصی که نفس رسول خدا است به هیچ وجه با ولایت تکوینی پیامبر دیگری از پیامبران الهی قابل مقایسه نخواهد بود
در حالیکه فرشتگان در مقابل انسان کامل سجده کردند در حالی که انسان کامل برای آنان سجده نکرد و آدم عليه السلام علم الملائکة الأسماء کلها ، و از آنها هیچ امری را نیاموخت
خداوندی که فرشتگان را که پایین تر از پیامبران الهی وانسانهای کامل هستند ولایت و سلطه عطا نمود تا به وسیله این سلطان عمل نمایند چگونه این ولایت برای پیامبری از پیامبران الهی نباشد وقتی که مصلحت الهی اقتضا میکند
وقتی این تدبیر در کون و این ولایت به فرشتگان داده شده پس بالاولی باید برای پیامبران محقق شده باشد
هر کدام از پیامبران الهی با وجود اختلافی که در مقامات آنها وجود دارد لیکن هر کدام از آنها خلیفه الهی هستند در این زمین ، و بدون شک وقتی به جای یک پزشک شخصی را میاورند حتما آن شخص دوم نیز باید پزشک باشد ، یعنی هیچ شخصی نمیتواند خلیفه کسی باشد در حالیکه جزئی از صفات او را نداشته باشد ودر مجالس ومحافل علم کسی نمیتواند خلیفه یکی از علما باشد الا اینکه باید او نیز عالم ودانشمند باشد.
از بداهت عقل این است که خداوند وقتی که پیامبران الهی را به عنوان خلیفه قرار میدهد باید مقداری از هیمنت و سلطان را در این عالم داشته باشند و کسی که در آیه های خلافت انسان تأمل نماید خواهد دید که این مقدار از خلافت برای انجام همه معجزه ها کفایت میکند.
لیکن وقتی گفته میشود که پیامبران و امامان علیهم السلام خلفای الهی در این زمین هستند ، در ذهن اینگونه تصور نشود که آنها هیمنت و سلطان و قدرت الهی یا علم او را دارند ، چنین سخنی را هیچ انسان موحدی به زبان نمی آورد ، بلکه مقصود از خلافت این است که آن پیامبر خلیفه الهی باشد در زمین بر اساس آنچه مقام خلافت در زمین اقتضا میکند نه بیشتر از آن ، پس آن پیامبر بدون شک مظهری از مظاهر حق است هم از لحاظ علم و هم از لحاظ عدالت و حکمت و هیمنت و سلطان ، و هر آنچه که مظهری از مظاهر اسمهای الهی در این زمین باشد مثل بخشندگی و احسان و عفو و رحمت.
اگر واقعا پیامبران الهی چنین ولایت و سلطان و هیمنتی دارند پس چرا ما در طول تاریخ آنها را فقیر مشاهده کردیم و از شهری به شهر دیگری مهاجرت میکردند ودر مشکلات خود صبر پیشه مینمودند و هیچ گاه از این ولایت خویش استفاده نمی نمودند؟
در بسیاری از بحثها بیان کردیم که وقتی خداوند متعال که صاحب سلطان و هیمنت است در این دنیا که مکان امتحان است به هیچ وجه به صفتهای جبروت و سلطان ظاهر نشد پس بالأولی پیامبران الهی و امامان علیهم السلام نیز به این صفتها در این دنیا ظاهر نگردند ، والا اگر اینگونه باشد دیگر زمین جایگاه امتحان نخواهد بود زیرا خدا به وسیله صفتهای جلال و جبروت در زمین ظاهر شده است و پیامبرانش نیز اینگونه هستند پس دیگر جایی برای شک در نبوت و امامت و توحید وجود نخواهد داشت.
پس اولیای الهی دارای چنین ولایتی هستند لیکن وقتی میدانند که مصلحت الهی چیست به هیچ وجه در این دنیا اعمال ولایت نمیکنند پس وقتی پروردگارشان به این صفتها در زمین ظاهر نشده است پس آنها نیز که متخلق به اخلاق الهی هستند به هیچ وجه ظاهر نخواهند شد ، در روز رستاخیز عظمت الهی با صفتهای جلال او و عظمت پیامبران وامامان و ولایت آنان روشن خواهد شد.
در جلسه آینده بیان خواهیم کرد که آیا هر آنچه معاندان و جاهلان از پیامبران الهی به عنوان معجزه میخواهند ، آیا پیامبران برای آنان این امور را محقق میسازند یا خیر؟