منصوره شبیری خاقانی
منصوره شبیری خاقانی
Cart 0

نفس مطمئنه جلسه دوم

مقاله ها نفس مطمئنة

نفس مطمئنه جلسه دوم 

منصوره شبیری خاقانی 

اطمینان رسیدن به استقرار وسکینه باطنی است آن سکینه ای که خداوند متعال بر اولیای خود نازل میکند وآن مقامی است بسیار رفیع وبرازنده که به آن مرحله استقرار هم گفته میشود.

وقتی گفته میشود که این انسان به سکینه واطمینان رسید یعنی قبل از آن در اضطراب وترس وحیرت بوده است لیکن بعد از آن با ثبات در مقابل این اضطراب ایستادگی می کند، مادامی که انسان هنوز در بسیاری از مسائل دچار شک وظن وعدم یقین است ومادامی که معارفش هنوز به مرحله ثبوت نرسیده اند پس او در مرحله اضطراب است

چه وقتی شخص از این اضطراب خارج میشود وبه سکینه واطمینان میرسد؟ 

– به مرحله اطمینان نمیرسد الا بعد از (ألا بذکر الله تطمئن القلوب) وقرآن مجید از آن به اسم ذکر یاد نمود. ذکر چیست؟ آیا ذکر تسبیحات است- یا ذکر همان قرآن مجید است- در مقام جواب باید بگوییم که همیشه کلمه ذکر در مقابل نسیان اطلاق میشود یعنی وقتی گفته میشود فذکر یعنی به آنان یاد آوری کن یعنی امری را میدانستند والان دچار فراموشی شده اند پس باید به آنان یاد آوری کنیم- وبه همین دلیل قرآن میفرماید (فذکر إن الذکری تنفع المؤمنین) یعنی به مؤمنان یاد آوری کن برای اینکه این یاد آوری کردن به نفع مؤمنان خواهد بود- پس ذکر باید در جایی که قبل بوده است استفاده شود – یعنی یک امری وجود داشته سپس انسان از وجود آن غافل میشود.

در تفسیرها آمده است که ذکر همان قرآن مجید است لیکن ذکر فقط قرآن مجید نیست بلکه همه کتابهای آسمانی دارای ذکر هستند یعنی تورات وانجیل- وقتی به کلمه فذکر باز میگردیم متوجه میشویم که قرآن به امری ما را یاد آوری میکند یعنی هشدار دهنده است پس ذکر باید امری در داخل وجود انسانی باشد وقتی که نفس انسانی واقعا به فطرت وعقل نزدیک باشد در این حالت است که وجود انسانی وقتی که به هستی وذات خود باز میگردد همه حقیقتها را به یاد میاورد ودر آن هنگام است که مطمئن میگردد وبه مرحله اطمینان میرسد.

وبه همین دلیل در روایتها آمده است که فطرت همان فطرت توحید است وقتی این امر برای ما روشن میگردد متوجه میشوییم که اطمینان وسکون با زنده کردن حقیقت و واقعیت عقل وفطرت وهر امری که سبب زنده شدن این مسائل میشود حاصل میگردد-

چگونه به وسیله باز گشتن به فطرت وعقل و ذات انسان میتوان به اطمینان یعنی سکون تام رسید؟ باید بگوییم که هر امری که بعد از آن غایت وهدفی دیگر وجود داشته باشد سکون را به انسان نخواهد داد، بلکه باید به مرحله ای برسیم که بعد از آن هیچ چیز دیگری وجود ندارد

باز به آیه قرآنی توجه کنیم که حق تعالی فرمود (ألا بذکر الله تطمئن القلوب) در این آیه مقداری تأمل کنیم – یعنی ذکر حقیقت ربوبیت نه شناخت واقعیتهای معرفی آن-  بعضی از صدیقین واقعی کسانی هستند که وجود را شناختند و خداوند را شناختند ودانستند که هر چیزی که متلبس به وجود است که وجود به او داده شده است باید تابع وجود اصیل باشد به همین دلیل این بزرگان فرمودند (بک عرفتک) به وسیله تو بود که تو را شناختم، این از اسباب ذکر است- لیکن ذکر از این مرحله بسیار بالاتر است

شناخت خداوند متعال با دلیل وبرهان از اسباب رسیدن به مرحله ذکر است، شناخت قرآن وسنت از اسباب آن است، حال این سؤال را مطرح میکنیم پس ذکر کجاست؟ همه آنچه که بیان کردیم میخواهیم ما را به معنای عمیق تری برساند میخواهیم بگوییم که آن امری که به انسان استقرار واطمینان میدهد واز او فردی میسازد که در مقابل مشکلات نه مضطرب میشود ونه دچار شک وتردید است ونه ترسی دارد امری دیگر است- مثلا ابوذر غفاری را میبینیم که با وجود مشکلات زیاد وایستادگی در مقابل ظلم وستم وگفتن کلماتی که هنوز شعله در اعماق انسان میافکند وبا وجود تبعید به ربذه باز هم همچون کوهی استوار ایستاده است – آیا این ایستادگی او به وسیله شناخت ومعرفت فقط حاصل شده است – اطمینان نفس وباطن وسکون به وسیله شناخت ربوبیت حاصل میشود نه الوهیت- 

الوهیت به انسان معرفت وشناخت میدهد – مثلا وقتی که انسان شناخت که وجود باید اصلی داشته باشد واین جهان باید صانع وخالقی داشته باشد این همان شناخت الوهیت است- لیکن در مرحله ربوبیت حقیقت پنهان است وبه خاطر همین کلمات پیامبران در بیشتر وقتها بیان کننده ربوبیت است در مقابل شرک، پیامبر هیچگاه کل قدرت خود را در مرحله خارج نمودن مردم از کفر والحاد قرار نمیدهد بلکه کل جهد وتلاش پیامبران در دعوتشان شرک در مقابل توحید است – شرک یعنی کثرت در مقابل وحدت- وهر کسی که خداوند را به توحیدش شناخت میتواند زندگی ربوبی داشته باشد در مرحله مبدإ وصانع وخالق وقیومیت ومیتواند این حقیقت را تمامی مراحل زندگی مشاهده نماید- همه بحث پیامبران در مسیری که خارج از فطرت باشد بیان نمیشود برای اینکه الحاد یعنی کفر مرحله خروج از فطرت است

 

وپیامبران برای این امر چندان زحمتی نمیکشند برای اینکه افراد خارج از فطرت خود رفتنی هستند در مرحله الحاد صانع وعدم صانع داریم یعنی در این مرحله معارف وشناخت نهفته است لیکن در این مرحله سکینه واطمینان حاصل نمیگردد حتی ابلیس نیز در توحید الهی شک وتردیدی ندارد لیکن در تپه های شرک است که نابود شد ورجیم ومطرود گشت – وقتی که انسان بتواند وحدانیت را در همه چیز مشاهده کند وآن را لمس نماید برای واضح شده مطلب احتیاج به یک مثال حسی داریم تا مطلب را نزدیک کنیم:

سؤال میکنیم که آیا انسان در اینکه بقاء او ازلی است ویا اینکه او از این دنیا میرود شکی دارد؟ این امر حتی احتیاج به دین واعتقاد هم ندارد همه مردم در این دنیا شک ندارند که از این دنیا یک روزی منتقل میشوند وهیچ وقت تا ابد زنده نخواهند ماند، همه انسانها به این امر یقین دارند وهیچکس در حقیقت مردن به خود شک وتردید راه نمیدهد

- لیکن این امری است که انسان با وجود اینکه آن رامیداند ویقین علمی نیز نسبت به حدوث وتحققش دارد لیکن از آن غافل است- پس علم در واقع برای رسیدن به اطمینان کفایت نمیکند، یعنی کافی نیست که حقیقت در قلب انسان حاضر باشد – این در واقع مثل اعتقاد به مرگ است- یعنی کافی نیست که ما بدانیم روزی از این دنیا میرویم – بلکه باید این مرگ در مقابل ما حضور داشته باشد- وقتی شخصی از دنیا میرود به مقبره میرویم واو را به خاک میسپاریم وچند روزی به این امر فکر میکنیم وقلب خود را محزون میداریم وبه یقین رسیده ایم که روزی مسیر ما هم به همین جا ختم خواهد شد، پس این یقین است وشک محسوب نمیشود-

پس هر امری که حضور واقعی در قلب انسان نداشته باشد نمیتواند در نفس او مؤثر باشد – خداوند متعال میخواهد که حقیقتها در نفس انسانی حضور عینی داشته باشند نه اینکه فقط یک شناخت ومعرفت وعلم باقی بمانند- واین حاصل نمیشود الا به وسیله زندگی در این دنیا نه فقط به وسیله دلیل وبرهان ومعرفت- یعنی افرادی که فطرتشان همیشه با آنها حاضر بوده است وقتی امری ویا حادثه ای رخ میدهد همه حقیقتها در آن حاضر میشوند در این حال است که شخص به مرحله سکینه میرسد پس هیچوقت برهان ودلیل سکینه با خود به ارمغان نمیاورد بلکه حضور این حقیقت وعلم در جلوی چشمان انسان ودر قلب وباطن او به شکل حضور عینی نه حضور علمی است که با خود استقرار وسکینه واطمینان را خواهد آورد-

پس آنچه به انسان سکینه میدهد علم تنها نیست بلکه آن حقیقتهای فطری است که در عمق وجود انسان نهفته است که اگر زنده شوند در این حالت است که دیگر شخص در مقابل بزرگترین ابرقدرت زمان هم به لرزه نخواهد افتاد – در جلسه آینده بیشتر در مورد معنای نفس ورسیدن به اطمینان وسکینه سخن خواهیم گفت.




Older Post Newer Post